پیشگفتار

قبل از آنکه شهر سلطان آباد عراق (اراک فعلی) ساخته شود در این منطقه شهری وجود نداشته و خاک شهرستان عراق (اراک) قسمتی جزء بروجرد، قسمتی جزء همدان بعضی از نواحی جزء قم و حتی قسمتی جزء اصفهان بوده است ولی در قدیم الایام یعنی در زمان خلفا عباسی در تواریخ دیده شده است که شهری در این حدود بنام کرج ابودُلَف جود داشته و شهری نسبتا معتبر بوده است. نام این شهر در اکثر تواریخ، مذکور و مضبوط است. در محل شهر مزبور حدود چهل کیلومتری جنوب شهر فعلی اراک بوده که در حال حاضر قریه بسیار بزرگی در آن محل به نام آستانه وجود دارد که در آنجا قبور امامزادگانی موچود می‌باشد. کرج ابودُلَف تا حمله مغول شهری معمور و آباد بوده است و چنانچه در تواریخ مذکور است در همین محل اتابک نصرت الدین، اتابک لرستان، به حضور سلطان خوارزمشاه می‌آید و به او پیشنهاد می‌کند که عِدّه و عُدّه لازم را آماده کنند و در این حدود با مغولها به چنگ بپردازند ولی ترسی که بر خوارزمشاه مستولی گردیده بود موجب می‌گردد که پیشنهاد اتابک نصرت الدین را نپذیرد و راه فرار پیش گیرد. این شهر در حمله مغول خراب و بعدها تبدیل به قریه بزرگی بنام آستانه گردید. ضمنا در بخش فراهان نیز قریه بزرگی بوده است بنام زلف آباد که چنین به نظر می‌رسد که این محل هم بوسیله ابودُلَف ساخته شده باشد و در ابتدا دُلف آباد بوده است و چنانچه منقول است در زیر این شهر کوچک یا قریه بزرگ ساختمانهای مسکونی زیادی وجود داشتنه که در مواقع سختی و هجوم بیگانگان مردم زلف آباد به ساختمانهای زیرزمینی پناه می‌برده اند و دشمن را یارای آن نبوده است که به ایشان هجوم آورد یا دست درازی کند. در زمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار مردم این قریه موجبات ناراحتی قوافل و قراء اطراف را فراهم می‌نمودند.
بطوریکه در بعضی از تواریخ آمده است به ایمانی خان، حاکم فراهان، دستور داده می‌شود که زیر نظر یوسف خان، سپهدار گرجی، (درباره یوسف خان در صفحات آتی مشروحا صحبت خواهد شد) به قریه مزبور حمله نماید و بدین منظور از مرکز فوجی مسلح اعزام می‌شود که زیر نظر یوسف خان سپهدار گرجی یاغیان را سرکوب نماید لهذا فوج مزبور طبق دستور یوسف خان سپهدار به معیت ایمانی خان، حاکم فراهان، به قریه مذکور حمله و یاغیان را سرکوب می‌نمایند و در نتیجه قریه زلف آباد بکلی ویران و خالی از سکنه می‌گردد. در محل مزبور در زمان حال قریه کوچکی به همان نام موجود است.
چنانچه مذکور شد در حدود این نواحی شهر موجود نبوده و در زمان سلطنت فتحعلی شاه مامورین دولت احساس می‌نمایند که وجود شهری در این حدود لازم می‌باشد و به علت فواصل زیاد شهرهای اطراف و نبودن وسایل ارتباط در آن زمان ایجاد شهری در حدود این نواحی کمک شایسته ای برای مردم و دولت بوده است. لهذا یوسف خان سپهدار گرجی که از محترمین گرجستان بوده و پس از تصرف گرجستان و سایر شهرهای قفقاز بوسیله روسها جلای وطن نموده و از روی ایران دوستی به تهران مهاجرت کرده و از طرف فتحعلی شاه ریاست تمامی افواج جان باز عراق عجم به هعده ایشان واگذار شده بود مامور می‌گرددکه شهری در ان نواحی بنا نماید.
در آن زمان در غالب بلوکات عراق خوانین بسیار متفذ زندگی می‌کرده اند. خوانین فراهان که بسیار مقتدر و در پایتخت نیز نفوذ کافی داشته اند فشار می‌آورند که شهر در فراهان ساهته شود، اما به علت کویر نمک و بدی آب و هوا و فقدان آب کافی، فراهان به هیچ وجه مناسب برای ساختن شهر نبوده است. از طرفی خوانین کَزاز تلاش می‌نمایند که شهر در بلوک کَزاز که از هر جهت برای ایجاد شهر مناسب و دارای آب کافی و هوای خوب می‌باشد ساخته شود که با مخالفت شدید خوانین فراهان مواجه می‌شوند.
یوسف خان سپهدار گرجی که دارای شخصیت بارز و ریاست سپاه چانباز عراق عجم را به عهده داشته است، تصمیم می‌گیرد که شهر را در محل فعلی (اراک) که آخرین نقطه فراهان و اول حد کَزاز است بنا نماید لهذا ساختمان شهر که در این محل شروع می‌شود چون یوسف خان سپهدار گرجی شهرهای قفقاز و گرجستان را مشاهده نموده بود لهذا شهری مرتب و منظم مانند صفحه شطرنج بنا می‌نماید که تمام کوچه ها در فواصل معین یکدیگر را قطع و اگر از تنگی کوچه ها که همه حدود شش زرع بوده صرفنظر شود شهری منظم مرتب با مساجد و مدارس عالی ایجاد می‌شود که بازار در وسط قرار میگیرد.
متاسفانه بعدا که شروع به توسعه شهر شده است نظم و ترتیب از بین رفته و زیبایی و نظم، مختصر به همان قسمت قدیمی‌شهر گردیده. چون شهر طبق دستور فتحعلی شاه ساخته شد شهر را سلطان آباد نامگذاری نمودند و چون در قدیم ناحیه مرکزی ایران از همدان تا اصفهان بنام عراق عجم خوانده می‌شد اسم کل را بر جزء اطلاق و شهر سلطان آباد و بلوکات اطرافش را به نام ولایت عراق نامگذاری نمودند و در نتیجه شهر موسوم به سلطان آباد عراق گردید و به مرور ایام عراق نامیده شد که بعدها در سال 1314 شمسی به اراک تبدیل گردید. تاریخ بنای شهر سلطان آباد عراق (اراک فعلی) در این مصرع به حروف ابجد آمده است. نمود یوسف ثانی بنای مصر جدید که با توجه به محاسبه حروف ابجد می‌شود 1231 هجری قمری که تاریخ اتمام ساختمان شهر می‌باشد. آنچه در تواریخ عصر قاجار ذکر شده است برای ساختمان این شهر مبلغ دویست هزار تومان اختصاص یافته و ساختمان شهر حدود سه سال طول کشیده است.
پس از اتمام شهر یوسف خان سپهدار شروع به اقداماتی برای جلب مردم جهت سکونت در شهر نموده است. در جنوب محل فعلی عراق (اراک) سه قریه بزرگ متصل به هم به نام کرهرود سنجان و فیجان وجود داشته و دارد که به نام سه ده خوانده می‌شده و می‌شود و در حال حاضر بسیار پر جمعیت و آباد و تقریباً متصل به شهر اراک شده است. نزدیکترین قریه سده به شهر عراق (اراک) قریه کرهرود میباشد. در تپه های شرق کرهرود قبرستانی موجود است که به نام تخت سید نامیده می‌شود و اکنون نیز زیارتگاه خاص و عام بوده و در شب‌های جمعه اکثریت مردم ساکن کرهرود و اطراف بدانجا روی می‌آوردند تا به زیارت قبول قبور نائل گردند و فاتحه ای نثار گذشتگان نمایند. قبور تعدادی از اجداد خاندان محسنی عراقی(اراکی) در این محل واقع است و به همین لحاظ معروف به تخت سید است. در زمان سابق در کرهرود خانواده‌ای اهل علم و دانش می‌زیستند که معروف به قاضی زاده ها بودند و اولاد و احفاد ایشان نیز در حال حاضر در کرهرود متوطن می‌باشند و به همین مناسبت در بعضی از کتب نامی از کرهرود برده شده است.
جد اعلای خاندان محسنی به نام میرعلی محمد که در سال ۱۲۳۳ قمری فوت کرده در کرهرود متوطن بوده و قبر ایشان در تخت سید مشهود می‌باشد. مرحوم میر علی محمد به زهد و تقوا معروف و مورد احترام و تکریم تمام ساکنین آن نواحی بوده خصوصاً اهالی کرهرود به ایشان اعتقاد و ارادت خاص داشته اند.
جد ششم میرعلی محمد به نام سید محمد و معروف به سید محمد مکّی طبق آنچه از گذشتگان شنیده شده است و مرحوم آقای پورمحسن هم در یادداشت‌های خود متذکر شده‌اند از کرمانشاه به کرهرود آمده و در کرهرود متوطن شده و قبر ایشان در تخت سید میباشد و با توجه به اینکه ایشان به سید محمد مکی شهرت داشته، تصور می‌رود خود و یا پدر ایشان از حجاز به کرمانشاه و یا سایر نقاط ایران آمده و سپس ایشان به کرهرود عزیمت نموده است. نسبت مرحوم میر علی محمد طبق نسخ صحیح و معتبر به حضرت علی بن الحسین زین العابدین سید ساجدین می‌رسد و در اول همین کتاب مذکور می‌باشد.
نسب نامه خاندان محسنی به وسیله مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مرجع عالیقدر شیعیان جهان و بنیانگذار حوزه علمیه قم به ضمیمه کتاب منتشر گردیده است.
بین کرهرود و شهر نوبنیاد عراق چندین قلعه و حصار بوده است که همانطور که از اسامی آنها بر می‌آید همه آنها به وسیله دیوارهای بلند محصور بوده، حصارها در یک سمت رودخانه و قلعه ها در سمت دیگر قرار داشته اند، در قلعه ها معمولاً خوانین و بیکهای ناحیه سکونت داشته اند و چون عده‌ای از خوانین و بیکها در طول زمان آب و زمین خود را به هر علت به سایر مردم به فروش می‌رسانند خریداران آب و ملک خوانین و بیکها معمولاً در حصارها مسکن گزیده اند و این اختلاف طبقاتی کاملاً رعایت می‌شده است و میان ساکنین قلعه ها و حصارها در طول زمان عداوت و کینه هم به وجود آمده که حتی در بعضی مواقع منجر به قتل افرادی شده است. در نزدیکی قلعه ها و حصارهای نزدیک به محل شهر عراق قریه ای به نام ده کهنه نیز وجود داشته است.
پس از پایان ساختمان پایان ساختمان شهر سلطان‌ آباد عراق یوسف خان سپهدار گرجی در صدد برمی‌آید که از اطراف و اکناف خصوصاً از نواحی نزدیک مردم را به شهر منتقل نماید که موجبات آبادانی شهر به تدریج فراهم گردد.
مرحوم میر علی محمد دارای چهار فرزند ذکور به نام سید محمد، سید احمد، میر یحیی و سید هادی و دختری به نام خورشید خانوم بوده است مرحوم سید احمد و سید محمد در یک زمان به دنیا آمدند و به اصطلاح عامیانه دوقلو بودند. سید احمد و سید محمد فرزندان میرعلی محمد پس از اینکه تحصیلات خود را نزد پدر و معلمین مقیم کرهرود به پایان می‌رسانند برای تکمیل تحصیلات از طرف پدر به کرمانشاه اعزام می‌گردند. نامبردگان در کرمانشاه در نزد عالم عالیقدر زمان مرحوم آیت الله العظمی آقا محمدعلی کرمانشاهی جد خانواده آل آقا که از علمای معروف عصر خود بوده است، به تحصیل علوم مشغول می‌شوند.
آیت الله العظمی آقای آقا محمد علی عالم کرمانشاهی بسیار متنفذ و مورد احترام شاهزاده محمدعلی میرزا دولتشاه فرزند لایق فتحعلی شاه که حکومت کرمانشاه و غرب ایران را به عهده داشته، بوده است. روزی محمد علی میرزا دولتشاه به دیدار آقای آقا محمدعلی می‌رود. آقایان سید احمد و سید محمد نیز در منزل مرحوم آقا محمد علی حضور داشتند و به وسیله مرحوم آقا محمد علی به دولتشاه معرفی می‌شوند شاهزاده مذکور مقداری از قریه رشان و مقداری از قریه ادریس آباد در بلوک کزاز عراق که خالصه و در اختیار ایشان بوده به آقایان سید احمد و سید محمد واگذار می‌نماید که مورد تایید فتحعلی شاه نیز قرار می‌گیرد.
آقای حاج سید محمد در کرمانشاه ازدواج می‌نماید و مادر مرحوم حجت الاسلام آقای حاج سید محمد باقر از اهالی کرمانشاه و از اقوام آقای آقا محمد علی بوده است. فرزندان ذکور مرحوم حاج سیدمحمد عبارت بودند از حاج آقا رحیم، حاج سید محمدباقر، حاج سید صادق، حاج آقا رحمان، حاج سید قاسم و دختر مرحوم حاج سید مخمد بنام خدیجه بیگم خانم همسر مرحوم سید ربیع بوده است.
فرزند ذکور مرحوم میر ‌سید یحیی به نام آقا ربیع بوده که دو فرزند به نام آقا سید محمد و آقا سید رفیع از ایشان به جای مانده و مرحوم میر سید هادی دارای فرزندی به نام سیدعلی محمد بوده است. آقایان سید احمد و سید محمد پس از مدتی اشتغال به تحصیل در خدمت استادشان مرحوم آقای آقا محمد علی کرمانشاهی و کسب فیض و علم در مخضر ایشان به مکه معظمه مشرف می‌شوند و سپس به کرهرود مراجعه می‌نمایند.
یوسف خان سپهدار گرجی پس از اتمام ساختمان شهر برای اینکه شهر رو به عمران و آبادی گذارد و مردم راغب سکونت در شهرجدید البنا شوند درصدد برآمد که عده‌ای از خوانین و بیکهای ساکن قلعه های نزدیک شهر را که همه از اولاد حاج عبدالحق بودند و با یکدیگر نسبت داشته‌اند تشویق و ترغیب نماید که در شهر نوبنیاد سلطان‌آباد سکونت گزیند. بدین منظور مرحوم حاج محمد امین خان رئیس خوانین و قلعه‌ها و حاج طهماسب بیک از روسای بیکهای قلعه ها را به شهر منتقل می‌نماید تا سرمشقی برای سایر خوانین و بیکهای ساکن قلعه‌ها شود. لهذا عده‌ای از خوانین و بیکهای قلعه ها به شهر سلطان آباد عراق منتقل و همگی در قسمت شرقی بازار مسکن گزیدند و در نتیجه قسمت شرقی بازار شهر به محله قلعه موسوم گردید و تعدادی از خانواده‌های ساکنین حصارها نیز به شهر منتقل و در قسمت غربی بازار سکونت نمودند و در نتیجه محله غرب بازار شهر عراق به نام محله حصار خوانده شد. به علاوه تعدادی خانواده از اهالی سه ده کرهرود و سنجان و فیجان برای کسب و کار به شهر منتقل شدند که تعدادی از آنها روزها در دکانین خود در شهر مشغول بوده اند شبها به منازل خود در سه ده مراجعه می‌نمودند و این رسم تا همین اواخر یعنی حدود ۳۰ سال قبل را پا بر جا بود. یکی از علل عدم رغبت مردم معمولی برای آمدن و توطن در شهر عراق این بود که شهرت داده بودند که بازار عراق پر از جن است که روزها می‌روند داخل حوض واقع در چهار سوق مرکز بازار و شب ها بیرون می‌آیند. از این رو برای جلوگیری از توهم و ترس افراد حوض بازار را پر از خاک نمودند که اثری از حوض باقی نمانده بود تا پس از سالها حوض را از خاک تخلیه و پر از آب نمودند. این نقل و انتقال ها باعث شد که کلیه سکنه قلعه ها و حصارها و ده کهنه به شهر منتقل و در شهر ساکن شدند و قلعه ها و حصارها و قریه ده کهنه به تدریج خالی از سکنه و خراب شده و از بین بروند.
سایر ساکنین شهر نوبنیاد سلطان آباد عراق از دهات اطراف و سایر شهرهای مجاور مثل گلپایگان، خوانسار، خمین، بروجرد و غیره و حتی از نقاط بسیار دور مثل تبریز به عراق آمده و در شهر عراق ساکن شده اند روی همین اصل عدم سابقه و آشنایی بین ساکنین شهر نه تنها انس و الفتی به وجود نیامد بلکه دوئیت و نفاق بر شهر حاکم بوده است. قائم مقام صدراعظم شایسته و عالم و دانشمند ایران که از بین مردم این ناحیه برخواسته می‌فرماید.
نه آذربایجان این‌جا عراق است متاع رایجش مکر و نفاق است خوشبختانه به مرور ایام در نتیجه معاشرت و آشنایی بیشتر و گذشت زمان و خویشاوندی بین خانواده ها این نقیصه رفع و جدایی و نفاق در غالب موارد به دوستی و رفاقت تبدیل گردید.
چون وجود آقایان علما برای هدایت و ارشاد و رسیدگی به دعاوی مردم و امور شرعیه ساکنین هر محل لازم بوده است، لهذا پس از تکمیل ساختمان شهر عراق و اسکان مردم در آن شهر لزوم وجود اهل علم کاملا مشهود گردید.
یوسف خان سپه دار برای ملاقات میرعلی محمد چندین بار به کرهرود عزیمت نموده و پس از ملاقات‌های مکرر و گفتگو با میر علی محمد بالاخره موافقت معظم‌له را جلب می‌نماید که آقای حاج سید احمد فرزند ایشان برای سکونت در شهر عراق عزیمت نمایند بدین منظور آقای حاج سید احمد به شهر آمده و در محله قلعه سکونت اختیار می‌نمایند و پس از مدتی نیز از آقای حاج سیّد محمّد دعوت می‌شود که ایشان هم به شهر بیایند و آقای حاج سیّد محمّد نیز به شهر آمده و در محله حصار منزل می‌نمایند. برای هر یک از آقایان مذکور منزلی اختصاص می‌دهد. با آمدن آقایان مذکور به شهر و سکونت در عراق رفع این کمبود و نقیصه در شهر عراق به عمل می‌آید. هرچند آقایان حاج سید احمد و حاج سید محمد به طور دائم در شهر سکونت نکردند ولی عنوان سکونت ایشان موجب ترضیه خاطر مردم و ایجاد رغبت برای سکونت در شهر گردید و آقایان مذکور دو نفر فرزندان خود را به جای خود در شهر عراق(اراک) مقیم نمودند یعنی آقای میرزا سید ابوالقاسم فرزند آقای حاج سید احمد و آقای حاج سیّد محمّد باقر فرزند آقای حاج سید محمد در شهر اراک سکونت دائم اختیار نمودند.
چنان که از گذشتگان نقل شده است مرحوم حاج سید احمد به عرفان تمایل می‌ورزیده و مرحوم حاج سید محمد میل به علوم نقلیه داشته. یوسف خان انجدانی در فصل سی و ششم از کتاب تاریخی که تالیف نموده است راجع به آقایان سید احمد و سید محمد چنین می‌گوید: " هفتاد سال در دنیا و اهل دنیا سیر کردم و سادات اکثری از بلاد ایران و توران و هندوستان را دیدم، نور سیاراتی که در جبهه آقایان حاج سید احمد و حاج سید محمد ملاحظه کردم و هر یک از مشاهده جمال آن دو بزرگوار برداشتم از دیگران دیده و نکردم.
مدت‌های مدید با آن دو برادر همسایه بودم و شب‌ها به امتحان حال آنها جهد کردم هیچ شبی آنها را درخواب ندیدم. علاوه بر آن از هنگام خوابیدن مردم تا به صبح آنان با کمال خضوع و خشوع در گریه و زاری و بی‌قراری و نماز تسبیح دیدم. از زمانی که خادم از آذربایجان به عراق آمده و به شهر سلطان آباد وارد شدم با آن بزرگواران راه پیدا کردم. هر وقت از در آستان آنها عبور کردم گویا ملکی از غیب القا می‌کند که باه آستان آنها تعظیمی بکنم. خدا شاهد است که این تعظیم به اختیار من نبوده و نیست. ارادت به آنها به جد امجد آنهاست و ارادت به آن بزرگواران مثمر ثمرات کلی در دنیا و آخرت خواهد بود."
در مورد اینکه کدام یک از دو برابر توأمان بزرگتر می‌باشند، آنچه به نظر می‌رسد این است که آقای حاج سید احمد بزرگتر از حاج سید محمد بوده است و مرحوم یوسف خان انجدانی که هم عصر آقایان بوده و روابط نزدیکی با ایشان داشته در کتاب خود نام مرحوم حاج سید احمد را مقدم بر نام مرحوم حاج سید محمد ذکر کرده است و همچنین بنا به دعوت سپهدار گرجی ابتدا مرحوم آقای سید احمد به شهر آمدند و پس از مدتی کوتاه مرحوم آقای حاج سیّد محمّد به شهر منتقل شدند و به علاوه چنانچه منقول است مرحومه خورشید خانوم خواهر مرحوم میر علی محمد(عمه حاج سید احمد و حاج سید محمد) که هنگام تولد برادرزادگان خود حضور داشته اند، از احمد به نام برادر بزرگتر نامی برده است.
مرحوم حاج سید احمد و مرحوم حاج سید محمد بی نهایت مورد تکریم و احترام اهالی عراق و قراء اطراف و از هر جهت مورد اعتماد و وثوق ساکنین آن نواحی بوده اند. وجود دو نفر آقایان مزبور در شهر عراق موجب جذب عده زیادی از مردم آن نواحی به شهر عراق و توسعه شهر گردید. مرحوم حاج سید احمد فرزند مرحوم میر علی ‌محمد در سال 1260 قمری فوت کرد و مرحوم حاج سید محمد فرزند دیگر میر علی محمد به سال ۱۲۶۴ قمری در گذشته و قبور ایشان در جوار یکدیگر در تخت سید کرهرود اراک واقع است.
شجره نامه اولاد ذکور دو برادر آقایان حاج سید احمد و حاج سید محمد به مانند دو درخت تنومند از یک ریشه(میر علی محمد) به وسیله آقای حاج سید مصطفی هاشمی عراقی از نوادگان مرحوم آقای حاج سیّد محمّد تهیه و ترسیم گردیده و به وسیله آقای حاج سید حسین خاکباز محسنی از نوادگان مرحوم آقای حاج سید احمد به چاپ رسیده و مجانا در دسترس افراد خاندان قرار گرفته است.
مرحوم حاج سید احمد دارای فرزندان ذکور متعددی بوده که عبارت بودند از میرزا سید ابوالقاسم، میرزا معصوم، میرزا محمد حسین، آقا مرتضی، آقا شفیعی، آقا اکبر، آقا جواد. اکبر اولاد ذکور مرحوم حاج سید احمد، مرحوم میرزا سید ابوالقاسم بوده که مردی اهل علم، دارای زهد و ورع و بی اعتنا به مال و منال دنیا و از هر جهت وارسته بوده است. میرزا سید ابوالقاسم جانشین پدر و رئیس روحانی محله قلعه و امام جماعت و مدرس مسجد و مدرسه سپهداری در عراق گردید.
مسجد و مدرسه سپهداری هنگام ساختمان شهر عراق بنا و چون طبق دستور فتحعلی شاه ساختمان شهر عراق به وسیله یوسف خان سپهدار گرجی اجرا شده مهمترین مسجد و مدرسه به نام مسجد و مدرسه سپهداری موسوم گردید. مدرسه و مسجد مزبور در محله قلعه واقع که محله مذکور نیز محل سکونت مرحوم حاج سید احمد بوده است و بعداً مرحوم آقای حاجی آقا محسن موقوفات خود اعتباری برای تعمیر و نگهداری مسجد و مدرسه فوق اختصاص داده اند که از همان محل در نگهداری و ترمیم مسجد و مدرسه تا به حال اقدام شده است و در حال حاضر مورد استفاده طلاب علوم دینیه و محل درس و حوزه علمیه می‌باشد. این سید بزرگوار میرزا سید ابوالقاسم اهل خیر و مبرات بوده و خدمت به مردم و کمک به ناتوانان را همیشه مدنظر داشته و از کمک به درماندگان در حد توانایی هرگز فروگذاری نکرده است. عایدات ملکی میرزا سید ابوالقاسم در آن زمان حدود سالیانه ششصد تا هفتصد تومان بوده است که بعد از وضع معاش ساده خویش مازاد عایدات را در راه خدا به فقرا می‌داد و انفاق می‌کرده است و چون زمستانهای عراق بسیار سرد بوده و طبقه‌ بی بضاعت مشکلاتی داشته اند مرحوم سید ابوالقاسم از کیسه فتوت خود هر ساله حدود ۲۰۰ کلیجه پوست بره و بزغاله (کلیجه نوعی کت پوستی بدون آستین است) ساخت کرهرود خریداری و به افراد فقیر و نیازمند می‌داده است و آن عمل خیر برای شخص ایشان و هم برای افراد بی بضاعت طوری عادت شده و بوده که در سال‌هایی که ایشان اضافه درآمد و عایدی نداشتند قرض می‌کردند و عمل خیر را طبق معمول سنواتی انجام می‌داده است. به همین جهت همیشه مقروض بوده و بعد از فوت این سید بزرگوار سخاوتمند که در سال ۱۲۷۰ هجری قمری اتفاق افتاده، قروض را پسر بزرگ ایشان مرحوم آقای حاج آقا محسن بعهده گرفته و پرداخته است.
مرحوم میرزا سید ابوالقاسم حین الفوت دارای چهار پسر و چهار دختر بوده است. پسران ایشان عبارت بودند از: مرحوم آقای حاج آقا محسن متولد ۱۲۴۷ هجری قمری، مرحوم آقای آقا ضیاءالدین، مرحوم حاجی آقا جمال و مرحوم حاجی آقا نعمت الله و دختران ایشان که همه را حاجیه بی بی خطاب می‌نمودند، عبارت بودند از:
1. حاجیه بی بی، حاجیه زهرا خانوم عیال مرحوم محمد حسن خان سرتیپ فراهانی خواهر سلبی و بطنی آقای حاجی آقا محسن
2. حاجیه بی بی، عیال مرحوم حاج آقا اسد فرزند امین التجار از محترمین شهر عراق
3. حاجیه بی بی، عیال مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج آقا رحمان از رجال بسیار موجه فرزند مرحوم آقای حاج سید محمد
4. حاجیه بی بی بیگم تاج خانوم عیال مرحوم حاج رضا خان نواده مرحوم حاج محمد امین خان مادر مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج میرزا محمدعلی خان مجتهد
مادر مرحوم آقای حاج آقا محسن، شهربانو خانم صبیه مرحوم حاجی محمد زمان بیک ایبک آبادی فراهانی بوده. قبور مرحوم آقای سید ابوالقاسم و عیال ایشان شهربانو خانم و مرحوم آقای حاجی آقا محسن در مقبره ای در شمال شرقی شهر عراق در ناحیه ای که به همین مناسبت سرقبر آقا خوانده می‌شود واقع گردیده، که به علت توسعه شهر اراک فعلا در مرکز شهر قرار دارد و تعدادی از افراد خانواده نیز در این مقبره مدفون می‌باشند.
از نظر حسن شهرت و اعتبار و مقام والای مرحوم میرزا سید ابوالقاسم و فرزند اکبرش مرحوم آقای حاجی آقا محسن یک دختر مرحوم محمد علی خان نظام لشکر رئیس طایفه بیات (جد اعلای مرحوم آقای سهام السلطان بیات نخست وزیر اسبق ایران) به عقد ازدواج مرحوم سید ابوالقاسم و پس از مدتی دختر دیگر ایشان به نام نارنج خانوم به عقد ازدواج مرحوم آقای حاج آقا محسن( اکبر و ارشد اولاد سید ابوالقاسم) درآمده است. مادر مرحوم آقای ضیاءالدین فرزند مرحوم سید ابوالقاسم دختر مرحوم نظام لشکر بیات بوده است.
مرحوم آقای حاج آقا محسن تحصیلات ابتدایی تا مقدمات فقه و اصول را در شهر عراق خدمت پدر و جد بزرگوار خود تحصیل نموده و بعدا عازم بروجرد شده و در حوزه درس مرحوم آیت الله العظمی حاج سید شفیع مجتهد معروف بروجرد که یکی از اعاظم علماء عصر بوده است و مرحوم آیت الله العظمی حاج ملا اسدالله بروجردی که او نیز شهرت بسزایی داشته به تحصیل و کسب علم و معرفت مشغول گردیده است. منزل و مسکن ایشان در مدرسه و در یک حجره بوده است و پدرش ماهیانه مبلغ بیست و پنج قران برای مخارج ایشان می‌فرستاده است که با این مبلغ معاش خود را به صورت یک فرد طالب علم اداره می‌کرده است. مبلغ مزبور در آن روزگار به همان اندازه بود که یک نفر طلبه احساس احتیاج نکند. اجازه اجتهاد مرحوم آقای حاج آقا محسن از طرف مرحوم آقای حاج سید شفیع صادر شده است. حوزه درس مرحوم حاج سید شفیع و مرحوم حاج ملا اسدالله در بروجرد در آن زمان شهرت فراوان داشته وعده ای از علمای مشهور در درس ایشان حاضر بوده و به تحصیل پرداخته اند. مرحوم حاج سید شفیع در کتاب و رساله خود به نام روضة البهیه اسامی علمای قبل از خود و علمای معاصر و شاگردان ممتاز و فارغ التحصیل درس خود را یکایک ذکر می‌نماید و نام مرحوم حاج آقا محسن را از آن جمله بیان می‌کند و چنانچه مرحوم آقای آقا سید محسن امین عاملی در کتاب اعیان الشیعه مرقوم داشته اند، آقای حاجی آقا محسن تفسیر را نزد سید جعفر کشفی و اصول را نزد شیخ احمد صاحب مصابیح فی الاصول تلمذ نموده و همچنین از حوزه درس مرحوم شیخ محمدتقی صاحب حاشیة المعالم استفاده نموده است. مرحوم آقای پورمحسن از مرحوم آقای حاج سید احمد فرزند اکبر و ارشد ذکور مرحوم آقای حاجی آقا محسن در یادداشتهای خود چنین نقل می‌فرماید که: "یک نفر از طلاب علوم دینی عراقی که در موقع تحصیل مرحوم آقای حاجی آقا محسن در بروجرد هم حجره ایشان بوده است نقل کرده که چندین شب از خواب بیدار شدم و متوجه گردیدم که آقا محسن در رختخواب خود و در حجره نیست. چون این موضوع مکرر اتفاق افتاد مصمم شدم که موضوع را تعقیب و مراقب باشم تا شبی بعد از یک ساعت که به خواب رفته بود از جا حرکت کرد و من هم آهسته بدون اینکه آقای محسن متوجه شود او را تعقیب نمودم ، دیدم در کنار حوض وضو گرفت و زیرزمین بزرگی در مسجد بود تاریک، چون ظلمات، که توقف در آنجا شبها موحش بود، این جوان خداپرست حقیقت دوست وارد آن محل ظلمانی شد مدتی تا بعد از نیمه شب به دعا و نیاز با خدای خود مشغول بود و بداین نحو شب را به پایان رسانید." این حال را مرحوم آقای حاج آقا محسن در تمام عمر حفظ نمود و هرگز نماز شب او ترک نمی‌شد و هر نیمه شب با خدای خود به راز و نیاز می‌پرداخت.
مرحوم آقای حاج آقا محسن اولین بار در سال ۱۲۷۰ قمری چندی بعد از مراجعت از بروجرد و در زمانی که پدرش مرحوم سید ابوالقاسم در قید حیات بود چنانچه قبلا گفته شد با صبیه مرحوم محمد علی خان نظام لشکر بیات همشیره علی‌نقی خان نظام لشکر بیات نارنج خانم ازدواج نموده است.
مرحوم آقای میرزا سید ابوالقاسم در اواخر سال 1270 هجری قمری در شهر عراق به رحمت ایزدی پیوست و مجلس فاتحه او را در مدرسه سپهداری بر پا داشتند. در این مجلس اخوان اولاد سید ابوالقاسم و همچنین مرحوم سرتیپ محمدحسن خان فراهانی معروف به قره سرتیپ داماد مرحوم آقای سید ابوالقاسم فرزند مرحوم منصور خان سرتیپ فراهانی که اجداد ایشان همه از صاحب‌ منصبان ارشد و متصدی کارهای بزرگ بوده اند و در تواریخ عصر قاجاریه و قبل از آن نام اجداد ایشان ضبط است حضور داشته. در آن زمان محمد حسن خان سرتیپ در قریه شهوه سه فرسنگی( ۱۸ کیلومتری) شهر عراق سکونت داشت و ریاست تعدادی از افواج به نام برده محول بود و همیشه متجاوز از ۲۰۰ نفر سرباز در نزد او و آماده خدمت بوده اند و ایشان که داماد مرحوم آقا میرزا سید ابوالقاسم بوده است، بعنوان یکی از صاحبان عزا در مجلس فاتحه و ختم حضور داشته است. پس از سه روز که مراسم فاتحه و مجلس ترحیم مرحوم سید ابوالقاسم به پایان می‌رسد، بلافاصله در همان محل مجلس ختم مدرسه سپهداری محمدحسن‌خان سرتیپ جمیع آقایان اخوان و فرزندان و اقربا مرحوم سید ابوالقاسم را مدرسه سپهداری حاضر بوده اند گرد هم جمع آوری نمود و خطاب به حاضرین می‌گوید چون آقای میرزا سید ابوالقاسم به رحمت ایزدی پیوسته است، از این ساعت آقا محسن فرزند اکبر و ارشد ایشان سمت ریاست بر همه را خواهد داشت و اطاعت او بر همه لازم است. ضمناً به آقا محسن هم متذکر می‌گردد که حوزه درس خود را در مدرسه سپهداری تشکیل دهد و به طلاب علوم دینیه گوشزد می‌نماید کسانی که در حوزه درس آقا محسن حاضر شوند ماهیانه مبلغی نقد و مقداری گندم دریافت خواهند داشت و به این ترتیب حوزه درسی مرحوم آقای حاجی آقا محسن که اجازه اجتهاد خود را در بروجرد دریافت کرده از اساتید زمان تلمذ نموده بود، شروع گردید.
مرحوم آقای حاجی آقا محسن نسبت به دو فرزند باقیمانده محمدحسن خان سرتیپ یکی به نام حاجی طوطی خانم عیال مرحوم ذوالفقارخان بیات ملقب به صمصام الملک و دیگری به نام هما خانم عیال مرحوم حاجی آقا علی خواهرزادگان خود تا آخر عمر نهایت مهربانی را مبذول داشت و همیشه نسبت به محمدحسن‌خان سرتیپ فراهانی حق‌شناس بوده است.
گرچه در آن موقع علمای دیگری هم در عراق بودند که مجلس درس داشتند ولی معلومات وسیع و فصاحت و بلاغت و جذابیت مرحوم آقای حاجی آقا محسن موجب گردید که حوزه درس ایشان روز به روز توسعه و بیش از پیش مورد توجه اهل قرار گیرد. هنگام فوت مرحوم آقای سید ابوالقاسم بعضی از فرزندان ایشان که برادران و خواهران مرحوم آقای حاجی آقا محسن باشند، خردسال و صغیر بودند و درنتیجه نگهداری و مراقبت کلیه افراد خانواده و امور معیشت و زندگی بر عهده ایشان محول گردید. مرحوم آقای سید ابوالقاسم حین الفوت مقداری از قریه رشان، مقداری از قریه بازانه، مقداری از قریه باغ برافتاب، سه دانگ قریه علیم آباد و قریه رباط را مالک بوده است و مبلغ نسبتاً زیادی قرض از خود به جای می‌گذارد که تسویه همه امور و پرداخت دیون را مرحوم آقای حاجی آقا محسن برعهده می‌گیرد.
برای اینکه بهتر بتوان شهر حالات مرحوم حاجی ‌آقا محسن را تحریر و توجیه نمود، زندگی و شرح حال ایشان از سه نقطه نظر مورد بررسی قرار می‌گیرد: از نظر علمی و روحانیت، از نظر سیاسی و از نظر اجتماعی