شرح احوال خاندان محسنی

چنانچه در مقدمه ذکر شده است علاوه بر شرح حال مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی قدس سره الشریف برای اطلاع و آگاهی خانوادگی به طور اجمال و خلاصه در مورد وضع خاندان محسنی بعد از رحلت مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی تا جایی که مقدور باشد، اطلاعاتی در اختیار خوانندگان و به خصوص افراد خانواده گذارده می‌شود.
در زمان فوت مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی به سال ۱۳۲۵ قمری سه نفر از فرزندان معظم‌له آقایان آقا مهدی، آقا امین و آقا حسین هر سه صغیر بودند که به فاصله کمی آقامهدی کبیر و خود متصدی امور خویش شده است ولی آقا امین و آقا حسین تا چهار پنج سال بعد در تحت قیومیت دو نفر از اخوان بزرگ خود بوده‌اند.
در سال ۱۳۲۶ از طرف سلطان وقت و دولت موجبات فشار بر خانواده محسنی فراهم می‌گردد، بدین معنی که آقایان حاج سید احمد و حاج میرزا محمود، حاج آقا مصطفی، حاج میرزا شمس الدین، حاجی آقا ابراهیم و حاجی آقا اسماعیل فرزندان مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی به تهران احضار شدند ولی این احضار و نفی بلد طولی نکشید و پس از مدت کوتاهی به آقایان مذکور اجازه مراجعت به عراق داده شد.
از حدود سال ۱۳۲۱ قمری به بعد چنانچه قبلاً ذکر شد مرحوم آیت الله العظمی آقا نورالدین رحمة الله علیه ریاست مطلقه روحانیت شهر عراق و بلوکات تابعه را بدست آورد. مرحوم آقای آقا نورالدین نسبت به مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی به منزله فرزندی مراعات جوانب پدری را می‌نموده است. پس از درگذشت مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی با اینکه مرحوم آیت الله آقا نورالدین ریاست مطلقه روحانیت را در عراق داشت، نسبت به فرزندان آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی کمال صمیمیت و محبت را اعمال و خصوصا نسبت به مرحوم آقای حاج سید احمد نهایت احترام و ادب و یگانگی را رعایت می‌نمودند.
گرچه مرحوم آقای حاج سید احمد اکبر اولاد ذکور مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی مورد احترام همگان و مقدم بر همه کس در اراک بودند، لیکن غالباً در تهران اقامت و تماس کمتری با مردم اراک داشتند. ولی مرحوم آقای حاج میرزا شمس الدین چهارمین فرزند ذکور مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی که دارای طبعی سخی و حسن خلق بود، مورد توجه خاص و عام در شهر عراق قرار گرفت و پس از مرحوم آقا نورالدین از نظر توجه عام و احترام همگان مقدم بر دیگران بوده است. متاسفانه عمر ایشان کوتاه و در سن ۴۲ سالگی به سرای باقی شتافت است.
در سال ۱۳۲۹ قمری همزمان با شروع فتنه سالار الدوله، مرحوم حسام الملک قراگوزلو همدانی (امیر افخم) حکومت عراق را بعهده داشته است، مرحوم حسام الملک به محض اینکه اطلاع حاصل نمود که سالارالدوله به سوی همدان پیش می‌رود از نظر حفظ موقعیت خانوادگی و حفظ علاقه‌جات و املاک، عراق را ترک و به همدان عزیمت نمود. چون اهالی عراق از قیام سالارالدوله علیه حکومت مرکزی اطلاع یافتند، مرحوم آقای نظام لشکر بیات و مرحوم آقای حاج سهم الملک بیات با دولت مرکزی ارتباط حاصل و نسبت به دولت مرکزی ابراز وفاداری نمودند. مرحوم آقای حاج محمد علی خان صمصام الممالک بیات به اتفاق مرحوم آقای حاج محمد رضا خان سالار حشمت بیات با سالارالدوله مکاتبه و خودرا تابع اوامر او دانسته و با عده‌ای سوار به دیدار سالارالدوله رفتند. قبل از این تاریخ مرحوم آقای حاج ذوالفقارخان امیر تومان که ملقب به صمصام الملک بوده و ریاست فوج کزاز و سواران منصور را به عهده داشت چون فرزندی نداشت دو نفر از برادر زادگان خود مرحوم آقای سهام السلطان بیات و مرحوم آقای صمصام السلطان بیات را چون فرزندی عزیز تربیت نموده و ریاست سواران منصور را به مرحوم آقای سهام السلطان و فوج کزاز و لقب خود را به مرحوم صمصام السلطان بیات (صمصام الملک) واگذار می‌نماید.
سالار الدوله شاهزاده حاج سیف الدوله را به حکومت عراق و مرحوم حاج محمد علی خان صمصام الممالک بیات را به نیابت حکومت عراق منصوب و یکصد نفر از سربازان کرد خود را فورا به عراق مامور می‌کند سالارالدوله دستور می‌دهد که کلیه مالیات‌ها را مامورین جمع آوری و بدهی های مالیاتی معوقه را وصول و نزد ایشان ارسال دارند.
مرحوم آقای حاج سید ابوالقاسم (حاجی آقا بزرگ) به علت بدهی های مالیاتی مواجه با مشکلاتی می‌شوند و سربازان فوج منصور برای وصول مالیات ایشان را در مضیقه می‌گذارند که در نتیجه حمایت مرحوم آیت الله العظمی آقای آقا نورالدین رفع گرفتاری و مشکلات از ایشان می‌شود. در آن زمان بیگلربیگی(فرمانده نظامی) شهر عراق مردی بوده است به نام رضا خان بیگلر بیگی، چنانچه قبلا ذکر شده است مرحوم آقای حاج میرزا عبدالعظیم نواده مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی از مشروطه خواهان و با پنجاه سوار به قوای سردار اسعد پیوست و در فتح تهران شرکت نمود. چنانچه حسن نیت مرحوم بیگلربیگی نبود امکان داشت سربازان اعزامی از طرف سالارالدوله و مامورین دولتی مشکلاتی برای بعضی از افراد خاندان محسنی و سایر مردم فراهم نمایند. خوشبختانه قوای سالارالدوله به عراق نیامدند و سربازان کرد مامور از طرف سالارالدوله بعد از حدود ۲۰ روز عراق را ترک کردند.
در اوایل جنگ بین الملل اول انجمن دموکرات در عراق تشکیل و آقایان آقا مهدی، آقا امین، و آقا حسین سه فرزندان مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی به عضویت انجمن دموکراتهای عراق در آمده و هر سه نفر جزو هیئت عامله انجمن دموکرات‌ها بودند سایر اعضا عبارت بودند از: آقای آقا میرزا ابراهیم آقا نوذری از تجار محترم و معتبر عراق، حاج شیخ علی سنجانی نخستین، حاج عبدالرحیم اصفهانی، آقا میرزا آقا نوه مرحوم حاج ملا محمد کزازی. تعداد اعضای دموکرات در آن موقع در عراق حدود یکصد و پنجاه نفر بوده است.
در جنگ بین الملل اول با وجود اینکه دولت ایران اعلام بی‌طرفی نموده بود معذلک قوای عثمانی به مدد و یاری آلمان ها و قوای روس با همراهی انگلیسی‌های غرب ایران و بعضی نقاط دیگر مملکت را اشغال نمودند و بدون توجه به اعلام بی طرفی ایران تعداد زیادی سرباز وارد ایران کردند که بین متخاصمین جنگهای متعددی در گرفت و خسارات جبران‌ناپذیری به ایران و ایرانیان وارد آمد. مرکز فرماندهی قوای اشغالگر روس در همدان و ژنرال باراتف فرمانده قوای روس در غرب ایران بوده است. عراق نیز برای مدت طولانی از طرف قوای روس اشغال و ماژور دومره ریاست نظامیان روسیه مستقر در عراق را به عهده داشت. حکومت عراق را شاهزاده معتمدالدوله نواده معتمدالدوله فرهاد میرزا عهده‌دار بود که تابع سیاست روس و موید نظرات ایشان و عامل اجرای دستورات ماژور دومره و در نتیجه از مخالفین سرسخت دموکرات ها به شمار می‌آمد. نیابت حکومت عراق در این زمان به عهده مرحوم آقای سهام السلطان بیات بوده است.
طبق دستور ماژور دومره فرمانده قوای روس مستقر در عراق (اراک) با موافقت معتمدالدوله حاکم عراق، عده‌ای از دموکراتها را توقیف و در اداره حکومتی عراق زندانی نمودند. بعضی از توقیف شدگان عبارت بودند از مرحوم آقای آقا امین پور محسن، مرحوم آقای میرزا ابراهیم نوذری، مرحوم آقای شیخ علی سنجانی (نخستین) که بعدها از جمله فرهنگیان عراق درآمد و مرحوم آقای شیخ احمد و عده ای دیگر از دموکرات‌ها. معتمدالدوله حاکم و ماژور دومره فرمانده قوای روس تصمیم داشتند که افراد توقیف شدگان دموکرات‌ها را به همدان مرکز فرماندهی روس برای محاکمه اعزام دارند و هیچ بعید نبود که بعد از محاکمه به مرگ محکوم شوند.
توقیف آقای امین‌پور محسن و رفتار اینچنین از موارد بحرانی برای خاندان محسنی بود که باید مجدانه اقدام و از خود دفاع نمایند. لهذا پس از مشاوره با توجه به ضعف دولت مرکزی و عدم توانایی برای حل مشکل تصمیم می‌گیرند که عده‌ای تفنگچی در قریه دیزآباد سر راه اراک به همدان مستقر نمایند تا موقعی که آقای آقا امین و سایر زندانیان را به همدان می‌برند بر محافظین تاخته، توقیف شدگان را آزاد و از همان راه به تهران عزیمت نمایند که معلوم نبود عاقبت این عمل به کجا بینجامد.
در همین اوقات چنانچه قبلا ذکر شده شرکت بزرگی در عراق وجود داشته به نام شرکت زیگلر که به تجارت قالی و فرش اشتغال و قسمت عمده فروش آن منطقه را به خارج صادر می‌نمود. این شرکت انگلیسی و رییس شرکت سمت کنسول یار انگلیس را در عراق به عهده داشته است. تا همین اواخر رسم بر این بود که زارعین و کشاورزان دهات با یک نفر تاجر فرش و یا یک شرکت قراردادی برای بافتن فرش منعقد می‌نمودند کلیه لوازم مورد نیاز برای بافتن فرش و نقشه از طرف تاجر و یا شرکت تهیه و در اختیار کشاورز گذارده می‌شد و خانواده کشاورز متعهد به بافتن فرش در مقابل دریافت دستمزد بود. لهذا در حقیقت قالی ها و فرش هایی که در منازل زارعین در دهات به دار بود، متعلق به سفارش کنندگان بوده است نه زارعین.
مرحوم محمد میرزا خان خزایی که از خوانین و مالکین محترم جاپلق و مرد خیرخواهی بوده است، سمت مشاور شرکت انگلیسی مذکور را داشته است. مرحوم فاضل عموزاده مرحوم محمد میرزا خان و خود او از دوستان نزدیک خانواده محسنی بوده‌اند. مرحوم فاضل به وسیله عموزاده خود رئیس کمپانی زیگلر را ملاقات و ضمن بیان تندرویها و اعمال بی قاعده روس‌ها متذکر می‌گردد که تعداد زیادی قالی متعلق به شرکت در دهات متعلق به خانواده محسنی و بستگان آنها به دار و در دست بافت می‌باشد و چنانچه ناراحتی برای آنها فراهم شود ممکن است خسارات فراوانی متوجه شرکت گردد و به علاوه متذکر می‌گردد که جمعیت دموکراتها در عراق مردمی آزادیخواه و بی آزار می‌باشند و مخالفت فرمانده قوای روس با آنها بدون دلیل می‌باشد. با این استدلال و سایر گفته‌های مرحوم فاضل و مرحوم محمد میرزا خان رئیس شرکت زیگلر با فرماندهی قوای روس ماژور دومره مذاکره و در نتیجه مذاکرات و با فرمانده قوای روس و معتمدالدوله حاکم عراق تمام افراد دموکرات که در اداره حکومتی توقیف بوده‌اند به استثنای دو نفر آزاد می‌شوند و به آقای امین‌پور محسن اعلام می‌گردد که عراق را ترک نماید و ایشان هم به تهران حرکت می‌کند.
دو نفر دموکراتهای زندانی مرحوم آقا شیخ علی سنجانی و آقای شیخ احمد را به همدان مرکز فرماندهی قوای روس در غرب ایران اعزام می‌دارند که در پادگان قوای روس زندانی می‌شوند. یک نفر از افراد جمعیت دموکراتهای همدان که توانسته بود نظر مساعد روسها را به خود جلب و در مرکز قوای روس در همدان رفت و آمد نماید در طول مدت زندانی بودن به آنها کمک و مساعدت می‌کرده است. روزی شخص مزبور به دو نفر زندانی اعلام می‌دارد که در روسیه انقلاب شده است و قوای روس عزم عقب نشینی دارد و چنانچه در زندان بمانند در حین عقب نشینی احتمال اعدام می‌رود. لهذا وسیله فرار و استخلاص دو نفر مذکور را از زندان فراهم می‌نماید و مدتی آنها را در منزل خود پذیرایی و پس از عقب نشینی کامل قوای روس به عراق مراجعه می‌نمایند.
پس از عزیمت آقای آقا امین پور محسن به تهران آقایان آقا مهدی یثربی و آقا حسین خاکباز برای جلوگیری از خطر احتمالی نیز از اراک به تهران عزیمت و پس از عقب نشینی قوای روس به عراق مراجعت می‌نمایند. پس از عقب نشینی قوای روس رفع جمیع مضایق از افراد جمعیت دموکرات و آزاده عراق فراهم می‌شود.
در دوره سوم مجلس شورای ملی مرحوم آقای حاج میرزا شمس الدین و مرحوم آقای حاج سهم الملک بیات از طرف مردم عراق به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شدند. لیکن مرحوم آقای حاج میرزا شمس الدین در اواسط دوره از وکالت استعفا می‌دهد.
در دوره چهارم مرحوم آقای حاج میرزا عبدالعظیم فرزند اکبر آقای حاج میرزا محمود نوه مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی که مردی دموکرات و آزادیخواه بود و مرحوم آقای سهام السلطان بیات از طرف اهالی عراق به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شدند. طبق قانون انتخابات وقت چنانچه پس از شمارش آرا و معلوم شدن نتیجه آرا و قبل از صدور اعتبارنامه یکی از منتخبین فوت نماید و یا استعفا دهد، نفر بعدی از نظر تعداد آرا برای نمایندگی دعوت می‌شود. چون مرحوم آقای حاج میرزا عبدالعظیم پس از شمارش آرا و روشن شدن حائزین اکثریت فوت نمود نفر بعدی حائز اکثریت که مرحوم مستوفی‌الممالک بود از طرف انجمن نظار از ایشان دعوت برای قبول نمایندگی به عمل آمد. چون مرحوم مستوفی الممالک از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شده بودند از قبول دعوت خودداری نمودند پس از ایشان حجت الاسلام والمسلمین مرحوم آقای حاج میرزا محمدعلی خان دارای تعدادی آرا بودند. برای قبول نمایندگی از آن مرحوم دعوت به عمل آمد، ایشان هم که از روحانیون عالی‌مقام عراق بودند، از قبول نمایندگی خودداری کردند. نفر بعدی آقای بیان الملک که از محترمین تفرش و مدتی هم ریاست مالیه اراک را داشتند و دارایی فقط حدود یکصد و پنجاه عدد رای بودند، به حکم قانون از طرف انجمن نظارت بر انتخابات از آقای بیان الملک برای نمایندگی دعوت بعمل آمد و ایشان قبول نمایندگی نمودند و به جای مرحوم آقای حاجی آقا عبدالعظیم در مجلس شورای ملی به نمایندگی عراق شرکت نمودند.
انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی مقارن با به قدرت رسیدن رضاخان سردار سپه گردید. سردار سپه قصد داشت با اعمال نفوذ در انتخابات و به کرسی نشاندن ایادی خود قدرت خود را توسعه و زمام امور کشور را بیش از پیش در اختیار گیرد و تا جایی که می‌تواند به وسیله صاحب منصبان و نظامیان و مامورین دولت اعم از کشوری و لشکری در انتخابات اعمال نفوذ و قدرت نموده و موجبات انتخاب افراد مورد نظر خود را فراهم نماید. ملک‌الشعرای بهار در کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران چنین می‌نویسد:
" انتخابات مجلس پنجم در تهران به نفع دو دسته خاتمه یافت یعنی مستوفی و قوام السلطنه و مدرس، آشتیانی و سلیمان میرزا و بهبهانی و غیره هم به همین ترتیب مختلط از صندوق بیرون آمدند و بیش از ۲۶ هزار تعرفه در شهر و بلوکات تقسیم نشد و یک ربع آرا هم برنگشت. اما انتخابات ایالات به قدری دیر کشید که مجلس چهارم پایان یافت و کار انتخابات ایالات برای اولین بار به دست امرای لشکر و وزارت جنگ افتاد" در انتخابات دوره پنجم تقینه عراق خاندان محسنی دچار دو دستگی و اختلاف شدید گردید بدین معنی که مرحوم آقای حاج میرزا محمود خود را کاندید نمایندگی نموده و با مرحوم آقای سهام السلطان بیات ائتلاف و همسنگر شدند. همسر اول آقای حاج میرزا محمود خواهر مرحوم آقای حاج سهم الملک بیات و عمه آقای سهام سلطان بوده است. آقایان نامبرده مورد تایید سردارسپه قرار داشتند و از طرف سردار سپه به سرلشکر خدایارخان وزیر پست و تلگراف و همچنین به فرمانده لشکر غرب دستور داده شد که نهایت کمک و مساعدت و جدیت را برای موفقیت آقای حاج میرزا محمود و آقای سهام السلطان به کار برند و برای این منظور نایب سرهنگ نصرالله خان خلعتبری مامور عراق گردید و به سلطان عباس خان رئیس ساخلو نظامی مستقر در عراق دستور داده شد زیر نظر نایب سرهنگ نصرالله خان خلعتبری انجام وظیفه نماید. از طرفی مرحوم آقای حاجی آقا اسماعیل در بین سنوات ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۴ قمری که مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی نفی بلد و به تهران تبعید و در تهران توقف داشتند کلیه امور دولتی یا به قول آن روز دیوانی مربوط به کارهای معظم له را به عهده و در نتیجه با عده زیادی از رجال آشنا به امور سیاسی و سیاست وارد بود.
مرحوم آقای حاجی آقا اسماعیل پس از مراجعت از نجف حدود سه سال در اراک توقف و به تدریس اشتغال داشتند ولی از سال ۱۳3۷ قمری به بعد غالباً در تهران سکونت و وارد گود سیاست و با غالب رجال آن عصر نیز آشنا شد و به خصوص با مرحوم مدرس با توجه به اینکه هر دو روحانی و هر دو مخالف استبداد و همفکر بودند روابط بسیار نزدیکی برقرار و از جمله یاران و همفکران ایشان درآمد. با کاندید شدن مرحوم حاجی آقا اسماعیل عراقی افراد خانواده به دو دسته تقسیم اخوان بزرگتر طرفدار آقای حاج میرزا محمود و برادران جوان آقایان: آقای حاج آقا ابراهیم و آقا مهدی، آقا امین، آقا حسین طرفدار آقای حاج آقا اسماعیل بودند.
مرحوم آقای حاج سید احمد اکبر اخوان گرچه به ظاهر بی‌طرف بود ولی باطنا از مرحوم آقای حاج آقا اسماعیل جانبداری می‌کرد. ولی فرزندان ایشان خصوصاً آقای آقا محمد باقر (شهمنش) و آقای حاجی آقا رضا (فریور محسنی) مجدانه طرفداری آقای حاج میرزا محمود را می‌نمودند. آقای آقا عبدالله سجادی فرزند مرحوم آقای حاج میرزا شمس الدین نیز در زمره طرفداران آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی بوده است.
انتخابات دوره پنجم مقارن بود با عزیمت آیات عظام آقایان حاج سید ابوالحسن اصفهانی و آقا میرزا حسین نائینی و عده ای دیگر از علمای تشیع از بین النهرین به ایران که چهار روز در اراک میهمان آقای حاج میرزا محمود بودند و سپس به عزیمت نمودند.
آمدن آقایان علما به منزل ایشان که آقای حاج میرزا محمود با اکثر آنها سوابق طولانی داشت امکان جلب توجه مردم را برای ایشان در برداشت. به طوری که نقل شده است آقایان علما به آقای حاج میرزا محمود توصیه می‌نمودند که از شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی انصراف حاصل نمایند ولی ایشان مجدانه برای انتخاب شدن اقدام نمودند.
با شروع انتخابات و تشکیل انجمن نظارت بر انتخابات فعالیت طرفین شروع و اقدامات دو طرف به حدی حاد بود که سه بار انجمن نظارت منحل و تجدید انتخاب اعضای انجمن بعمل آمد و سه حاکم تعویض شد.
بالاخره با تحمل زحمات از طرفین، انتخابات به پایان رسید و آقایان حاجی آقا اسماعیل عراقی و سهام السلطان بیات از طرف مردم شهرستان عراق به نمایندگی دوره پنجم مجلس شورای ملی انتخاب شدند.
در حین انتخابات دوره پنجم رئیس ستاد لشکر غرب مرحوم سرتیپ محمد حسین جهانبانی بود که سعی وافی و جهد بلیغ نمود که تا حد ممکن از دخالت نظامیان در انتخابات اراک جلوگیری شود و همین امر موجب گردید که نظامیان چنانچه مایل بودند نتوانند در انتخابات دخالت مستقیم و مشهود نمایند و این موضوع در پیشبرد انتخابات مرحوم آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی اثر بسزایی داشت.
سرتیپ جهانبانی که مردی آزاده بود در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی ناچار به ترک خدمت در ارتش گردید و پس از وقایع شهریور ۲۰ مجددا به خدمت دولت دعوت شد و آخرین سمت وی معاونت وزارت کشور بود که در این سمت در نتیجه تصادف اتومبیل بین جاده همدان و تهران به رحمت ایزدی پیوست. این موقعیت موجب گردید که نفوذ و موفقیت اخوان کوچکتر به زعامت آقای آقا مهدی یثربی بر افراد خانواده و سایر مردم عراق معلوم و مشخص گردد. حاجی آقا اسماعیل عراقی با احترامات کامل به طرف تهران حرکت و با توجه به سوابقی که با مرحوم مدرس داشت پس از افتتاح دوره پنجم مجلس شورای ملی در ردیف یاران مدرس و وکلای اولیت و همکار بسیار نزدیک مدرس قرار گرفت.
سردار سپه از انتخاب آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی فوق العاده عصبانی بود ولی پس از اینکه آقای عراقی به اقلیت پیوست عصبانیت سردارسپه تبدیل به کینه و بغض با آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی شد چنانچه قبلاً گفته شد مرحوم حاجی آقا اسماعیل عراقی در سنین جوانی حدود ۱۸ سالگی داخل جریانات کارهای والد معظمش مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی با دستگاه‌های دولتی و رجال زمان بوده است و با رجالی معروف امثال اتابک و عین الدوله آشنایی کامل داشته و به جریانات سیاسی و اوضاع مملکت کاملا وارد بوده است و حتی در زمان ولایت عهدی محمد علی میرزا و صدارت مرحوم میرزا علی اصغرخان اتابک از طرف اتابک به ایشان پیشنهاد شده بود که به عنوان مشاور ولیعهد به تبریز عزیمت نماید که ایشان با روحیه آزادگی و آقازادگی که داشت حاضر به قبول شغل درباری نمی‌شود و قبول کار نمیکند.
مرحوم عراقی چند سال در نجف اشرف به تحصیل پرداخته و شخصی عالم و مجتهد دارای قیافه جذاب، خوش صحبت و با هوش و حافظه فوق عادی، خوش محضر، بشاش و چه در لباس روحانیت و چه در لباس غیر روحانی بسیار خوش لباس بوده است. رجال عصر سردارسپه و زمان سلطنت پهلوی غالباً نسبت به ایشان اظهار خصوصیت می کرده‌اند. خصوصا تیمورتاش، سردار اسعد و داور که علاوه بر خصوصیت برای مرحوم عراقی احترام خاصی قائل بوده‌اند.
با این که عده زیادی از همکاران پهلوی نسبت به ایشان ابراز علاقه و خصوصیت می‌نمودند لیکن نتوانستند آقای عراقی را از مرحوم مدرس جدا کنند. در دوره پنجم مجلس شورای ملی و اقدامات اقلیت مجلس به زعامت مرحوم آیت الله مدرس به قول آقای پورمحسن "شخصیتی که مرحوم عراقی از خود نشان داد حتی موجب تحریک حسادت بعضی از دوستان اقلیت او گردید" مرحوم عراقی در این دوره فقط اظهار اخلاص و قبول شاگردی مرحوم سیدحسن مدرس را که سیدی بزرگوار و مجتهد حقیقی و در سیاست پهلوان میدان بوده، می‌کرده است و پس از اینکه صلح و سازش صوری بین مرحوم آیت الله مدرس و پهلوی برقرار شد که به گفته ملک الشعراء مرحوم مدرس این صلح و سازش را به سود مملکت می‌دانسته است. مرحوم آقای حاج آقا اسماعیل عراقی مورد ملاحظه و مراجعه رضاشاه قرار گرفت. علل این ملاحظه و مراجعه عبارت بودند از اولا شخصیت ممتاز آقای عراقی، ثانیا ارتباط آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی با آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی پیشوای روحانیت ایران، سوابق مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم با خاندان محسنی بالاخص مرحوم آقای حاج آقا اسماعیل عراقی قبلا شرح داده شده است که احتیاج به تکرار نیست. ثالثا روابط مرحوم آقای عراقی با مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ جمال الدین نجفی اصفهانی برادرکوچک مرحوم آیت الله العظمی آقا نجفی اصفهانی که در اصفهان دارای نفوذ فوق العاده در میان مردم بود و مدتی هم که در تهران اقامت داشتند صاحب نفوذ . مورد توجه عامه قرار گرفتند. علاوه بر اینکه همسر مرحوم آقای حاج شیخ جمال الدین نجفی خواهر مرحوم آقای عراقی بوده است با یکدیگر روابط بسیار دوستانه و نزدیک داشته اند.
با توجه به روابط مرحوم آقای عراقی با کلیه آیات عظام خصوصا مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم و حاج شیخ جمال الدین نجفی اصفهانی، رضاشاه تا زمانی که احساس احتیاج می‌کرده است نسبت به مرحوم حاجی آقا اسماعیل ملاحظه و توجه داشت.
در اینجا یادداشتی را که مرحوم آقای حاج آقا امین پور محسن مرقوم داشته‌اند از نظر تاریخی عینا نقل می‌نماید:
"خاطرم است روزی در تابستان سال ۱۳۰۴ خورشیدی به منزل عراقی که آن وقت در خیابان چراغ برق خانه‌های نصرت السلطان مرحوم را که بعد از او به عیالش که زن سید المتحققین دیبا شده بود رسید، اجاره و منزل داشت، رفتم. کاغذی به من نشان داد که به آقای حاج شیخ جمال الدین نوشته بود که حضرت اشرف آقای رئیس الوزرا و فرمانده کل قوا میل دارند شما را ملاقات نمایند و امشب اول مغرب اینجا را معین کرده که تشریف بیاورند. منتظر مقدم شریف می‌باشم و کاغذ را فرستاد و جواب را در پشت پاکت نوشته بود که می‌دانید اول مغرب به مسجد می‌روم از مسجد سوار الاغ شده می‌آیم. ( حاج شیخ جمال الدین به اختیار خود هیچ وقت سوار اتومبیل در شهر نشده و همیشه سوار الاغ می‌شد) اول مغرب حضرت اشرف آمد در عمارات بیرونی کوچک عراقی در اتاق کتابخانه ایشان روی زمین نشست. آن وقت رسم سردارسپه این بود که سوار اتومبیل شده هرجا منظورش بود میرفت. بلافاصله پست های آژان در خط سیر مراجعت او به منزلش برقرار شده و رئیس کلانتری محل در آن خانه حاضر می‌شد. آن شب هم لدی الورود ایشان به منزل عراقی که با درشکه هم آمد فوری تمام خیابان چراغ برق مملو از آژان و پلیس تامینات گردید. رئیس کمیساریا که حالا کلانتری می‌گویند آمد در زیر دالان منزل عراقی در دهلیز آنجا برای او صندلی نهادند و جلوس کرد. درشکه حضرت اشرف که اسبهای کرند اعلایی داشت توی خیابان نماند و رفت. در اول سرچشمه آن وقت و خیابان سیروس فعلی در آن موقع قبرستانی و خرابه‌ای آنجا بود درشکه را در آن جا نگه داشتند و از این نظر بود که عابرین متوجه نشوند که جناب اشرف کجا تشریف دارند. حاج آقا جمال الدین عمداً یا اتفاقاً یک ساعت از شب گذشته آنجا آمد از صحبت های آنها اطلاع نیافتم" مرحوم عراقی هرموقع به خواهش پهلوی برای دیدار مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری پیشوای روحانیت به قم عزیمت می‌نمود، همیشه و حتماً یک نفر از افراد درباری مورد اعتماد و اطمینان رضاشاه را همراه خود میبرد تا در مذاکرات حاضر باشد تا موجبات سوء ظنی برای شاه ایجاد نگردد.
مرحوم عراقی در دوره جمهوری سازی و جمهوری بازی پهلوی با کمال قدرت با مرحوم مدرس همکاری نمود و پس از اینکه مرحوم مدرس ظاهراً صلحی با شاه نمود، مرحوم عراقی با توجه به شخصیت خودش و با التفات به وضع خانوادگی محسنی و داشتن املاک و علاقه جات از در صلح با پهلوی درآمد که این صلح و سازش با توجه به آنچه عرض شد مورد خواست و استفاده رضا شاه نیز بود. ولی پهلوی با توجه به سوابق، هرگز نسبت به ایشان دل پاک ننمود و منتظر و مترصد فرصت برای ضربه زدن به مرحوم عراقی بود. نفوذ و شخصیت مرحوم آقای حاج اسماعیل عراقی در مرکز به حدی رسید که در دوره هفتم موجبات انتخاب مرحوم آقای امین‌پور محسن اخوی خود را از حوزه انتخابی محلات و کمره فراهم نمود و آقای پورمحسن در دوره هفتم به وکالت مجلس از حوزه مذکور انتخاب گردید.
در ادوار پنجم تا یازدهم مرحوم آقای عراقی و مرحوم آقای سهام السلطان بیات از طرف مردم اراک به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شدند. بعد از انتخابات دوره پنجم روز به روز بر نفوذ خاندان محسنی در اراک افزوده می‌گردید و مرحوم آقای آقا مهدی یثربی که دارای هوشی سرشار و شخصیتی بارز و عالم و ادیب و مورخ بود، ریاست و زعامت سیاست شهری را به عهده داشت و زمان به همین منوال میگذشت.
در تابستان سال ۱۳۱۱ مرحوم آقای آقا مهدی یثربی و آقای حاج سید حسین خاکباز محسنی و مرحوم آقای حاج میر سید علی فرهمند محسنی از افراد خاندان محسنی از طرف دولت به زنجان تبعید شدند. چون تابستان بود و معمولا در تعطیلات تابستانی مجلس شورای ملی نمایندگانی که از اهالی محل حوزه انتخابیه بودند برای سر و صورت دادن به زندگی و رسیدگی به املاک مزروعی خود به محل می‌آمدند. مرحوم عراقی هم معمولاً در تعطیلات تابستانی مجلس به اراک می‌آمد و در قریه قدمگاه حدود سی کیلومتری شهر اراک منزل می‌کردند. به محض اطلاع از تبعید آقایان به تهران حرکت نمود. چنانچه قبلاً ذکر گردیده است عده‌ای از رجال و دست‌اندرکاران برای مرحوم عراقی احترامی خاص قائل بودند و نسبت به ایشان اظهار خصوصیت می‌کردند. لهذا با فعالیتی که از طرف مرحوم عراقی به عمل محل تبعید آقایان فوق‌الذکر از زنجان به تهران تبدیل و آقایان بعد از حدود یک ماه به تهران آمدند و در تهران اقامت نمودند.
مدت تبعید آقایان فوق‌الذکر برای بعضی یک سال و برای برخی حدود یک سال و نیم به طول انجامید. تبعید آقایان نام برده گرچه بحرانی برای خانواده محسنی بود ولی چون قدرت مطلقه رضاشاه را همه می‌دانستند از نظر عامه مردم اراک تأثیر مهمی در وضعیت ننمود. بر حسب تصادف فردای روز تبعید آقایان حاکم اراک به نام عمارلو که بیش از هر کس دیگر موجبات تبعید آقایان را فراهم نموده و در تبعید ایشان موثر بود به مرض سکته درگذشت.
در سال ۱۳۱۲ شمسی آقای آقا مهدی یثربی پس از مدت کوتاهی که به اراک از تبعید مراجعت نموده بود در سن ۴۲ سالگی دار فانی را وداع و به سرای باقی شتافت. درگذشت ایشان ضایعه‌ای بزرگ و جبران ناپذیر برای خاندان محسنی بود. آقای حاجی آقا اسماعیل کماکان امور خانوادگی و سیاست کلی را در مرکز به عهده داشت و بعد از درگذشت مرحوم آقای آقا مهدی یثربی در سال ۱۳۱۲ امور سیاست شهری و کارهای خانواده محسنی در اراک به اختیار آقای حاج سید حسین خاکباز قرار گرفت و ایشان عهده‌دار امور شهری و زعامت سیاست خانواده در اراک گردید.
آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی دوستی و رابطه نزدیک خود را با مرحوم مدرس محفوظ داشت و همیشه نسبت به مرحوم مدرس ابراز علاقه و صمیمیت می‌کرد. چنانچه وقتی به مرحوم مدرس تیراندازی و در نتیجه مجروح گردید، آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی در مجلس علیه این عمل وحشیانه و ترور ناجوانمردانه اعتراض و به سخن پرداخت و در آخر نطق خود این بیت را از شاعر نامی نظامی‌گنجوی نقل نمود:
طبل زنان دخل ولایت برند /پیره زنان را به جنایت برند
چون در آن هنگامه مامورین نظمیه (شهربانی) عده‌ای بی تقصیر را به گناه تیراندازی به مرحوم مدرس دستگیر و محبوس نموده. در صورتیکه مامورین خود و عمال دولت به این عمل ناجوانمردانه دست زده بودند. آقای عراقی با نقل بیت مزبور خواست بفهماند که دولت خود به این عمل ناجوانمردانه دست زده است و ضمنا عمل دستگیری عده‌ای بی‌گناه را تقبیح نماید.
چنانچه قبلاً ذکر گردیده رضاشاه پهلوی از انتخاب شدن آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی در دوره پنجم اظهار عصبانیت می‌کرد، لیکن با توجه به همکاری و نزدیکی مرحوم آقای عراقی با مرحوم مدرس که قبل از دوره پنجم شروع شده بود و در دوره پنجم با همکاری در اقلیت مجلس به کمال رسید این عصبانیت شدید تبدیل به خصومت شد و کینه او را در دل گرفت.
بعد از استقرار و محکم نمودن پایه‌های سلطنت رضاشاه شروع به درافتادن با یکایک مخالفین و اقلیت آن روزی مجلس نمود. مرحوم مدرس را تبعید و سپس به شهادت رساند. عده‌ای چون مشاور اعظم اتابکی، کازرونی، شریعتمدار دامغانی، قوام الدوله در همان اوقات و اوان یا کمی بعد فوت کردند فرصتی برای انتقام از آنها باقی نماند. حائری‌زاده به کمک دوستانش در وزارت دادگستری شروع به کار کرد. زعیم به اروپا مسافرت نمود. سرهنگ اخگر مجددا در نظام مشغول به کار شد. هرچند ملک الشعرای بهار قسمتی از چهار خطابه معروف خود که از بهترین آثار ادبی قرن حاضر می‌باشد، خود برای پهلوی قرائت نمود. چون رضا شاه نسبت به وی کینه داشت چندان اثری ننمود. مرحوم ذکائلملک فروغی به اصرار و ابرام مرحوم دکتر لقمان الدوله نهایت سعی و کوشش را نمود که عصبانیت پهلوی را تا حدی نسبت به او فرونشاند ولی باز هم نسبت به ملک الشعرای بهار سر مهر نیامد و مدتی ملک الشعرا زندانی و مدتی هم در اصفهان به حال تبعید به سر برد.
مرحوم ملک الشعرای بهار گویا انتظار داشته‌اند که آقای عراقی واسطه کار او باشد. مرحوم آقای امین‌ پورمحسن که با ملک الشعرای بهار دوست و هفته‌ای یکبار لااقل یکدیگر را ملاقات و با عده‌ای از رفقا دوره‌ای داشته‌اند ضمن یادداشت های مختصر خود چنین مردم داشته‌اند "درباره ملک چه می‌توانست بکند و از آقای عراقی کاری ساخته نبود که نسبت به ملک واسطه باشد. عراقی جان خودش را نتوانست حفظ کند با این حال خود بنده حضور داشتم که عراقی با تیمورتاش وزیر دربار و داور راجع به عطف توجه شاه نسبت به ملک الشعرا خیلی صحبت و کوشش کرد نهایت پهلوی کسی نبود که با این حرف‌ها دست از عقیده و نظر خود بردارد"
در یکی از سفرهایی که رضاشاه عازم جنوب و ولیعهد همراه او بود در اراک جلوی مستقبلین توقف نمودند. در آن موقع مرحوم آقای عراقی و مرحوم آقای سهام السلطان نمایندگان اراک حضور داشتند رضاشاه رو به ولیعهد نمود و در مورد آقای عراقی جملاتی ذکر کرد که حاکی از بدبینی و بغض و کینه و عداوت نسبت به آقای عراقی بود. تا مرحوم آیت الله العظمی آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی رئیس جامعه روحانیت و پیشوای شیعیان در قید حیات بود رضاشاه از ایجاد هرگونه گرفتاری برای مرحوم حاجی آقا اسماعیل خودداری می‌نمود پس از فوت مرحومآقای حاج شیخ بیم آن میرفت که به زودی موجبات مزاحمت آقای عراقی فراهم گردد.
رسم بعضی از افراد خاندان محسنی بر این بود که در ایام نوروز و تحویل سال به قم عزیمت و هنگام تحویل سال را در صحن مطهر در جوار قبر حضرت فاطمه معصومه دختر امام موسی کاظم می‌گذراندند و تیمن و تبرک می‌جستند. نگارنده لااقل پنجاه تحویل سال را در قم به امید تیمن و تبرک گذرانده است. برای این منظور قبلا خانه‌ای برای مدت ۱۵ روز الی یک ماه اجاره می‌کردند. روزی مرحوم آقای عراقی نیز اظهار تمایل می‌نمایند که ایشان هم در نوروز هنگام تحویل سال به قم مشرف شوند. یک نفر از سادات کرهرود اراک که در قم طلبه و مشغول تحصیل علوم دینیه بوده است در مجلس مذاکره حضور داشته و تقبل می‌نماید که برای آقای عراقی منزلی در قم اجاره و آماده نماید. فرد مزبور از قم نامه‌ای خدمت آقای عراقی می‌نویسد و در نامه به جای اینکه متذکر شود که خانه آمده است گویا به قراری که مامورین شهربانی اظهار داشتند نوشته است: "پا در رکاب فرمایید همه چیز حاضر است" با توجه به سوابقی که معروض افتاد معلوم می‌شود کلیه نامه‌های واصله برای آقای عراقی سانسور می‌شده است لهذا همین نامه را بهانه می‌کنند و در اسفند ۱۳۱۶ مرحوم عراقی را توقیف و به شهربانی منتقل می‌نمایند و دو روز بعد از توقیف لایحه سلب مصونیت ایشان از طرف آقای دکتر متین دفتری وزیر دادگستری وقت تقدیم مجلس می‌شود که بدون هیچگونه مخالفتی به تصویب می‌رسد. ضمنا در آن سال به مناسبتی دولت جشنی برپا می‌کند که این جشن مقارن بوده است با ایام عاشورا و تغزیه خامس آل عبا. مرحوم آقای عراقی ضمن مذاکره در محافل خصوصی با حضور بعضی از وکلا از این عمل دولت انتقاد و این کار را تقبیح می‌نمایند. این موضوع نیز موجب عصبانیت پهلوی می‌گردد. اصولا با توجه به سوابق مسلماً مشکلات برای مرحوم عراقی فراهم و نوبت ایشان برای کینه توزی رضا شاه رسیده بود و نامه واصله از قم و یا انتقاد از جشن و مهمانی بهانه ای بیش نبوده است.
مرحوم عراقی فوق ‌العاده باهوش و در سیاست ورزیده و کاملا پایبند اصول مذهبی بوده است که کمتر در کمیسیون های مجلس حضور یابد اتفاقا صبح همان روزی که غروب آنروز مأمورین شهربانی برای توقیف ایشان به منزل معظم‌له آمده بودند از طرف آقای دکتر متین دفتری به ایشان پیغام می‌دهند که عصر برای مذاکره در اطراف لایحه در کمیسیون دادگستری مجلس حضور یابند به طوری که خود ایشان پس از آزادی از زندان نقل فرمودند آقای دکتر متین دفتری در کمیسیون به ایشان اظهار می‌دارند که برای رسیدگی به این لایحه از نظر فقهی خواستم نظر شما را بدانم.
به هرحال مرحوم عراقی توقیف شد بدون اینکه علت یا سبب داشته باشد و فقط و فقط به علت کینه و عداوت شخصی و طمع به موقوفات خاندان محسنی موجبات توقیف ایشان فراهم شد. مرحوم آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی در نهم اردیبهشت ماه ۱۳۱۸ پس از چهارده ماه زندانی بودن بی جهت و دلیل آزاد شد و پس از هفده روز ایشان را مسموم و به شهادت رساندند.
در زمان سلطنت رضاشاه زندگی دو نفر در گرو زندگی دو فرد دیگر بود. یکی زندگی مرحوم حاجی آقا اسماعیل عراقی با زندگی آیت الله العظمی مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری. چه تا مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم زنده بود مزاحمتی برای مرحوم عراقی به عمل نیامد و پس از فوت مرحوم آقای حاج شیخ آقای عراقی زندانی و سپس مسموم گردید. دیگر زندگانی مرحوم صولت الدوله قشقایی بود که تا مرحوم مستوفی‌الممالک زنده بود ناراحتی برای ایشان فراهم نشد و به محض درگذشت مرحوم مستوفی‌الممالک، صولت الدوله زندانی و سپس مقتول گردید.
در روزی که مرحوم عراقی را در تهران بازداشت کردند آقای حاج سید حسین خاکباز، برادر آقای عراقی و آقای جمال الدین عراقی زاده فرزند آقای عراقی و آقای حسن منطقی وکیل دادگستری که غالباً با افراد خانواده محسنی معاشر و محشور بود از طرف شهربانی اراک بازداشت شدند و اگر نیک فطرتی و خوش ذاتی رییس شهربانی وقت اراک مرحوم آقای سروان مجاب (ضیاء السلطان شیرازی) که بعداً تا درجه سرتیپی ارتقا یافت نبود شاید زندانی نامبردگان مدت‌ها به طول می‌انجامید. ولی حسن نیت رئیس شهربانی مذکور موجب گردید که آقایان مزبور به فاصله چند روز از زندان مستخلص گردیدند. خدایش بیامرزد که موجبات رفاه و آسایش و آزادی ایشان را فراهم نمود.
شهادت و فقدان مرحوم آقای حاجی آقا اسماعیل عراقی که سال‌ها نمایندگی مجلس را از اراک بعهده داشت و سیاستمداری ورزیده و سرشناس در پایتخت بوده است، ضربه بسیار بسیار سنگینی بود که بر پیکر خاندان محسنی وارد آمد و این خانواده را محروم از چنان شخصیتی نمود. مدرس رفت، عراقی رفت، پهلوی رفت تا در محاکمه الهی به روز جزا.
موقعی که رضا شاه پهلوی برای اتصال راه آهن جنوب و شمال و خاتمه کار راه آهن سراسری به ایستگاه آق بلاغ )سفید چشمه( که بعدا فوزیه نامیده شد از بلوک کزاز اراک عبور می‌نمود از آن ناحیه و املاک تعریف و تمجید بسیار نمود. همین زنگ خطری بود که برای موقوفات خاندان محسنی و کلیه املاک مالکین آن منطقه به صدا درآمد.
چنانچه قبلاً به استحضار رسید مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی قسمت عمده‌ای از املاک و دارایی خود را وقف بر طلاب علوم دینیه ساکن نجف اشرف و سلطان آباد عراق )اراک( و روشنایی مشاهد متبرکه نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و ارحام محتاج و فقیر و اولاد ذکور و مستمندان نموده است. در سال ۱۳۱۶ خورشیدی که تولیت موقوفات در ید مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج سید احمد اکبر اولاد ذکور مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی بود دولت به علل واهی ایشان را ممنوع المداخله در موقوفات نمود و در همان سال مرحوم آقای حاج سید احمد به رحمت ایزدی پیوست در حالی که وضعیت تولیت موقوفات هنوز روشن نشده بود. عده ای را عقیده بر این است که یکی از دلایل به شهادت رساندن مرحوم آقای عراقی علاوه بر کینه‌توزی نسبت به نامبرده، طمع به موقوفات بود که جریانات بعدی تا حدی موید این نظریه می‌باشد
در أواخر سال 1318 قانون فروش موقوفات را دولت به تصویب مجلس رسانید و از این جهت فشار متوجه خاندان محسنی گردید. در اواخر سال ۱۳۱۹ املاک موقوفه خانواده محسنی را به بهانه های مختلف و ایرادات غیر موجه توقیف نمودند و در نتیجه برداشت محصول سال زراعی ۱۳۱۹ و ۱۳۲۰ به مشکلات برخورد نمود.
آقای خاکباز از طرف خانواده به تهران عزیمت، تا با وزارت فرهنگ آن زمان که اداره کل اوقاف ضمیمه آن بود، تماس حاصل و اقدامات لازم را معمول دارد که بلکه رفع توقیف به عمل آید و محصول جمع آوری شود. وزارت فرهنگ هر روز بر مشکلات می‌افزود. به طوریکه قای اشرف مدیرکل وقت وزارت فرهنگ به آقای خاکباز اظهار می‌دارد که اقدامات برای رفع توقیف بی‌فایده است تا بتواند کاری بکند که اقدامات اساسی و اصلی وزارت فرهنگ به تعویق افتد و فعلاً سعی شود بلکه محصول سال جمع‌آوری شود و حتی جمله از این ستون به آن ستون فرج است را ذکر می‌نماید. به هر حال با اقدامات گسترده ای که از طرف آقای خاکباز به عمل می‌آید وزارت فرهنگ موافقت می‌نماید که محصول را جمع آوری و پس از جمع آوری محصول و برداشت خرمن، آقای خاکباز برای تکلیف قطعی به تهران مراجعه نماید. وقایع شهریور ۱۳۲۰ پیش آمد. قوای روس و انگلیس به ایران حمله کردند و رضاشاه به جنوب آفریقا تبعید شد و از اولین اقداماتی که مجلس سیزدهم پس از گشایش مجلس به عمل آورد لغو لایحه فروش موقوفات بود. چندی بعد از سقوط رضاشاه وزیر فرهنگ وقت به آقای خاکباز اظهار داشته بود که یکی از دلایل عمده تصمیم بر فروش موقوفات طمع به موقوفات خاندان محسنی بوده است.
چون کلیه موقوفات از طرف واقفین به نیت خیر وقف شده و مظهر خیر و کمک و انفاق می‌باشد هرکس نسبت به از بین بردن موقوفات اقدام نموده با سرنوشت وعاقبت بدی مواجه شده است. نادرشاه افشار اندکی پس از تعرض به موقوفات به آن سرنوشت مبتلا شد. رضا شاه پهلوی پس از تصویب لایحه فروش موقوفات ناچار به ترک سلطنت گردید. محمدرضا شاه پهلوی با وجود اینکه مرحوم سیدجلال الدین تهرانی چند بار به ایشان تذکر می‌دهد که در فروش موقوفات اصرار نورزد زیرا تعرض به موقوفات خوش عاقبت نخواهد بود. ولی محمدرضاشاه کوچکترین توجهی ننمود و طبق دستور ایشان موقوفات به فروش رسید و خود بدان سرنوشت گرفتار آمد.
در ادوار دوازده و سیزده مجلس مرحوم آقای سهام السلطان بیات و مرحوم آقای عمادالدین سزاوار به نمایندگی شهرستان اراک در مجلس شورا شرکت نمودند. مرحوم آقای سهام السلطان بیات اهل اراک و از خانواده بزرگ ساکن اراک و سال‌های متمادی نمایندگی مردم اراک را در مجلس شورای ملی به عهده داشته و حق هم همین بوده است ولی آقای عمادالدین سزاوار نه اراکی و نه ساکن اراک بوده است. ایشان اهل قم و ساکن تهران بوده‌اند و با توجه به خواست و حکم دولت به نمایندگی اراک در مجلس شرکت نمود.
چون در زمان اشغال ایران از طرف قوای روس و انگلیس در شهریور ۱۳۲۰ قسمت عمده انتخابات کشور برای دوره سیزدهم خاتمه یافته بود دولت صلاح نمی‌دید که تجدید انتخابات به عمل آید زیرا مسلماً موجبات دخالت بیگانگان فراهم و بیگانه پرستان موفق می‌شدند. از این جهت دولت به غالب شهرها نمایندگانی بدون تظاهر گسیل داشت تا با مردم وطنخواه مذاکره و جلوی شکایات و تقاضای تجدید انتخابات گرفته شود و مردم هم از نظر وطن خواهی از هرگونه سروصدا و شکایت خودداری نمودند.
در دوره چهاردهم آقای حسین خاکباز و آقای عزت الله خان بیات خود را کاندید نمایندگی شهرستان اراک نمودند. حزب توده علیه آقایان داخل معرکه گردید خصوصاً علیه آقای خاکباز و جلوگیری از انتخاب شدن ایشان مجدانه اقدام نمود ولی با همت همگان و هیاهو و جنجال فراوان انتخابات انجام و آقایان خاکباز و بیات از طرف مردم اراک به نمایندگی مجلس شورا انتخاب شدند.
حزب توده با توجه به اینکه آقای خاکباز از خاندان روحانی و از مالکین منطقه و مردی مبارز و علیه مخالفین مذهب و مملکت بود با ایشان نهایت دشمنی و عداوت را به خرج دادند و رادیوهای بعضی از ممالک کمونیستی و رادیوهای حزب توده مستقر در ممالک کمونیستی بارها و بارها حتی تا شش هفت سال قبل سخنرانی تند درباره ایشان اظهار و تبلیغ می‌نمودند.
در حکومت آقای قوام السلطنه سه نفر از برجسته‌ترین اعضای حزب توده عضویت هیئت دولت را داشتند و به ظاهر قدرت به هم زده بودند. حزب توده اراک مصرا علاقه‌مند بود در یکی از دهات خانواده محسنی نشستی برپا کند. لهذا دولت به مقامات مربوطه در اراک دستور داد که حزب توده اراک را برای برپایی این نشست یاری دهد. از نظر اینکه نزاع و اختلاف سویی پیش نیاید، رئیس ژاندارمری اراک با آقای خاکباز تماس حاصل و قرار شد این نشست در قریه باغ برآفتاب ۲۵ کیلومتری شهر اراک انجام پذیرد. در روز موعود افراد حزب توده در پناه عده‌ای ژاندارم محافظ با بلندگو و وسایل لازمه به قریه باغ برآفتاب عزیمت می‌نمایند. بلندگو و ادوات لازمه را در جای مناسب مستقر و سخنرانی شروع می‌گردد. افراد ذکور ده آن روز قریه مزبور را تخلیه و به خارج ده عزیمت نموده بودند. زنان مسلمان ده از روی بام ها شروع به تندی و دادن شعار می‌کنند. نشست حزب توده بدون این که جمعیتی برای اصغاء بیانات آنها حضور داشته باشند بدون اخذ نتیجه به پایان می‌رسد. چون آقای قوام السلطنه دستور اجرا و همکاری با حزب توده را صادر نموده بود و با توجه به شخصیت وی که حاضر نبود در مقابل دستور و گفته ایشان هیچ گونه مقاومتی شود این عمل برای ایشان به ظاهر خوشایند نبود. البته سازش مرحوم قوام السلطنه با حزب توده صوری و موقت و برای حفظ منافع و مصالح مملکت بود و پس از مدتی وزرای منتسب به حزب توده از دولت خارج شدند.
برای انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی ابتدا آقای قوام‌السلطنه حزبی به نام حزب دموکرات به دو منظور تشکیل دارد. یکی اینکه تا به نام حزب انتخابات را در اختیار خود بگیرد و دیگر اینکه در صورت لزوم با حزب توده مقابله کند. از طرف کمیته مرکزی برای تشکیل حزب افرادی به ولایات اعزام شدند که در ضمن آنها آقای حسین مکی برای تشکیل حزب به اراک مامور گردید. با ورود ایشان چهره خصمانه دولت و حزب دموکرات نسبت به آقای خاکباز نمایان گردید. آقای مکی برای تشکیل حزب عده‌ای را دعوت نمود که در بین آنها حتی یک نفر از کسانی که با آقای خاکباز دوستی و یا ارتباط خانوادگی داشته باشند وجود نداشت. در ازمنه و مراحل مختلف معلوم گردید که کسانی که از خاندان روحانی و در جامعه روحانیت پرورش یافته، زیر بار کرنش و بله قربان نمی‌روند و چون آقای قوام السلطنه مایل بود کسانی را به عضویت حزب درآورد که مطیع و منقاد باشند. لهذا انتظار نمی‌رفت که از آقای خاکباز برای عضویت حزب دعوت بعمل آید ولی در بین افراد جوان خانواده و دوستانشان تعداد زیادی طبیب و مهندس و معلم و تحصیلکرده وجود داشت که می‌توانستند از آنها دعوت به عمل آورند ولی حتی یک نفر از آنها دعوت برای عضویت حزب نشدند. ضمنا آقای قوام السلطنه تصور نمی‌رفت با شخص آقای خاکباز موافقت نماید که علت آن در صفحات بعد مشروحا بیان خواهد شد.
دومین بحران خانوادگی و اختلاف در موضوع کاندیدای نمایندگی در خانواده بروز کرد. بار اول در انتخابات دوره پنجم مجلس بود که شرح آن گذشت و این بار برای دومین دفعه آثار اختلاف مشاهده گردید. چون آقای خاکباز در تهران بود نگارنده طبق امر پدر بزرگوار خود به اراک عزیمت نمودم. پس از ورود به اراک به اینجانب اطلاع دادند که فردا صبح افراد خانواده در منزل آقای حاجی آقا رضا فریور جمع خواهند بود و شرکت اینجانب را در جلسه ابلاغ داشتند. در موقع مقرر برای شرکت در جمع خانوادگی به منزل آقای فریور رفتم. اکثر قریب به اتفاق افراد خانواده حضور داشتند. بعد از احوالپرسی و تعارفات معمولی جناب آقای پورمحسن عموی بزرگوارم بعضی مطالب از قول سایر افراد خانواده بیان فرمودند. پس از فرمایشات مرحوم آقای پورمحسن دو سه نفر از عموزادگان شروع به صحبت و حمله به آقای خاکباز و ضمن بیانات خود اظهار داشتند چون آقای خاکباز توجه به درخواست افراد خانواده چنانچه باید و شاید نمی‌کنند. لهذا افراد خانواده در نظر دارند جناب آقای پور محسن را برای نمایندگی کاندید نمایند. نگارنده در جواب مذاکرات و ایرادات حاد عموزادگان با کمال خوشرویی و خونسردی عرض کردم پدر من هم یکی از افراد و اعضای خانواده است هر تصمیمی اکثریت افراد خانواده اتخاذ نمایند ایشان هم مطیع خواهند بود و نهایت سعی و جدیت را برای توفیق فرد مورد نظر خصوصاً جناب آقای پورمحسن بعمل خواهد آورد. ضمنا متذکر گردیدم به طوری که به نظر می‌رسد آقای قوام السلطنه مخالفت با انتخاب پدرم می‌باشند. لهذا چنانچه قوام السلطنه نظر موافق با شخص دیگری از افراد خانواده داشته باشد، کمال آرزو می‌باشد که شخص مورد نظر کاندید و موجبات موفقیت خانواده فراهم گردد. با عرایض بنده جایی برای صحبت باقی نماند. پس از حدود دو سه ساعت مذاکره قرار بر این شد که پس فردا همگان در منزل آقای خدیور محسنی برای مشاوره و اتخاذ تصمیم نهایی جمع شوند. پس از ختم جلسه بعضی از آقایان همان روز و یا فردای آن روز ضمن اظهار مهر به اینجانب اعلام داشتند که مایل می‌باشند خود آقای خاکباز برای نمایندگی فعالیت نمایند.
از طرف حضرت آیت الله العظمی آقای حاج آقا مصطفی محسنی سجادی که از هر جهت و لحاظ بزرگ خاندان و رئیس خانواده بودند به نویسنده ابلاغ شد که بعد از نماز مغرب به حضور ایشان شرفیاب شوم. طبق امر معظم‌له در موعد مقرر به حضورشان رسیدم. پس از بیاناتی که فرمودند نظر بنده را جویا شدند به عرضشان رساندم که آقای قوام السلطنه بدون تردید قصد دخالت در انتخابات را دارد و دولت مجدانه سعی خواهد نمود نام هر کس را که مایل باشد از صندوق بیرون بیاورد و نسبت به پدرم آقای قوام السلطنه به هیچ وجه نظر مساعدی ندارد. فرمودند ما احتیاج به نظر موافق و مساعد نداریم فقط آیا ممکن است که اقداماتی به عمل آید که قوام السلطنه دست از مخالفت بردارد؟ عرض کردم پدرم در تهران مشغول اقدام می‌باشد ولی نتیجه اقدام نامعلوم است و به نظر اینجانب امکان جلب موافقت قوام‌السلطنه نمی‌رود. فرمودند تصور نمی‌کنم آقای پورمحسن مجدانه داوطلب نمایندگی باشد یکی دو نفر موجبات تفرقه را فراهم نمودند و در آخر مذاکرات ضمن پیام‌هایی برای آقای خاکباز فرمودند به پدرت بگو چه وکیل بشود و چه نشود مردانه و سرسختانه در مقابل دخالت و تصمیم دولت ایستادگی کند و حتی اظهار داشتند چنانچه این ایستادگی متضمن مخارجی هم باشد حاضرم قسمتی را کمک کنم. به حضورشان عرض کردم همین محبت و مهر حضرت آیت الله کافی است. پدرم می‌تواند مخارج را تامین کند و با تشکر از الطاف ایشان دست معظم‌له را بوسیدم و از خدمتشان مرخص شدم.
در روز مقرر و ساعت موعود به منزل آقای خدیور محسنی رفتم که تمام افراد خانواده در آنجا حاضر بودند. پس از مذاکرات چند نفر از حاضرین، مرحوم آقای پورمحسن خطاب به بنده فرمودند شروع انتخابات بسیار نزدیک است و من خود را آماده برای شرکت در انتخابات نمی‌بینم و برادرم آقای خاکباز خودشان باید کار را دنبال تا انشاالله موفقیت حاصل گردد و تمام افراد خانواده در پیشرفت مقصود و هدف کوشا خواهند بود و در نتیجه مذاکرات و مشاورات آن روز قرار شد خود آقای خاکباز از طرف خانواده کاندید و به فعالیت ادامه دهند و با بیاناتی که مرحوم آقای پورمحسن فرمودند بحران خانوادگی خاتمه یافت و همگی با اتحاد و اتفاق مشغول اقدام شدند.
چنانچه قبلا گفته شد دو سه نفر از آقایان و افراد خانواده در دو جلسه منعقده چندین بار اظهار نمودند که آقای خاکباز نسبت به امور و کارهایی که از طرف خانواده به ایشان مراجعه و تقاضای انجام شده آن طور که شاید و باید در انجام مهم بر نمی‌آمدند و تعقیب کار را نمی‌نمودند. نه از نظر پدر و فرزندی بلکه از روی حق و حقیقت و با قضاوت بی‌طرفانه و با توجه به نظریات اشخاصی که آقای خاکباز را می‌شناسند متذکر می‌گردد که معظم‌له نه تنها برای افراد خانواده و اقوام و خویشاوندان و دوستان بلکه هر کس از هر کجا از ایشان تقاضای کاری را می‌نمود بدون توجه به نسبت و سمت کار را با نهایت جدیت دنبال و با نهایت میل و رغبت تا حد امکان برای حصول نتیجه اقدام می‌نمود حال اگر به علت اشکالات اداری و یا مشکلاتی دیگر نتیجه مطلوب حاصل نمی‌شد، ایرادی به آقای خاکباز نبود. این ایراد و اشکال از طرف کسانی بیان می‌شد که بیش از همه به شهادت اعضای خانواده از اقدامات و وجود آقای خاکباز منتقع و برخوردار شده بودند. لهذا بیانات آقایان موجب تعجب بسیار گردید. البته آقایان مزبور برادرزادگان و به منزله فرزندان آقای خاکباز بودند و شاید عصبانیت آنی موجب اظهارات گردیده بود. چون بعدا هیچ گونه نشانه ای از دوئیت و اثری از اختلاف دیده نشد و همگان با کمال جدیت برای موفقیت آقای خاکباز که به منزله موفقیت خانواده محسنی بود و حصول نتیجه اقدام نمودند.
اکنون در سطور زیر نوشته های آقای حسین مکی را در کتاب خاطرات سیاسی در مورد انتخابات دوره پانزدهم اراک نقل و سپس توضیحات لازم را به عرض خوانندگان می‌رساند.
در صفحه ۲۷ کتاب چنین مرقوم داشته‌اند: "پس از مدتی قوام‌السلطنه به علت ناآرامی ها و اغتشاشات غرب ایران پس از جلب موافقت من حکم لازم را صادر کرد و سپس از طرف کمیته و شخص قوام السلطنه تاکید شد که فوراً به اراک بروم زیرا تشکیلات حزب توده در غرب و مخصوصاً در ملایر و اراک قوی بود و قدرت حکومت مرکزی در مقابل آن ناتوان و ضعیف. علت قدرت حزب توده هم بر اثر اجحاف و تعدی بعضی مالکین بود که بیشتر رعایای آنها وارد حزب توده شده بودند. باری چند روز مرخصی گرفته و به اتفاق مهدی قریب که عضو موسس حزب و شغلش آموزگاری بود به طرف اراک حرکت کردیم. چون در آنموقع سرپرست چند اداره وزارت راه بودم، وقتی وارد عراق شدم مستقیما به باشگاه ناحیه راه آهن اراک که تقریباً مجهز برای پذیرایی بود وارد شدم. چند روزی با دوستانی که در اراک داشتم به مشورت برای تشکیلات حزب دموکرات ایران پرداختم و راجع به افراد خوش نام و مشهور شهر تحقیق نمودم تا بلاخره عده ای از موثرترین افراد برای کمیته حزب در نظر گرفتم و محلی هم گفتم در شهر اجاره کردند و رسما تاسیس و ایجاد حزب را ضمن سخنرانی هایی در یکی از میادین شهر اعلام نمودم. این کمیته عبارت بودند از "مهندس احمد توکلی معاون ناحیه راه آهن اراک، فردوس فراهانی معاون ثبت و اسناد اراک، واعظ ‌زاده از دانشمندان که دارای کتابخانه بزرگ و کتب ذی قیمتی بود و شغلش وکالت پایه یکم دادگستری بود، احمد دستوری وکیل پایه یکم دادگستری و از مالکین اراک، حاج مشیری از تجار و مالکین و رئیس کارخانه برق اراک، فراهانچی از مالکین بزرگ و تجار و صادر کننده عمده فرش اراک، صمصامی داماد سالار حشمت بیات و محمد بیگ لیک از مالکین عمده اراک، دو سه نفر دیگری هم در کمیته عضویت داشتند که اسامی آنها از خاطرم رفته است. تشکیلات حزب اراک به طوری فعال و جدی بود که ظرف مدت کوتاهی نه تنها در شهر اراک بلکه در غالب بخش‌ها مانند تفرش و آشتیان و گرگان و غیره شعباتی دایر نمود بدون اینکه کمترین کمک مادی از مرکز دریافت شود. تمام خارج از افراد حزب جمع‌آوری می‌شد و سرپرستی کمیته اراک را به مهدی قریب واگذار کردم."
در صفحه ۵۳ تا 57 کتاب مذکور چنین مرقوم داشته‌اند:
"از کاندیدای اراک سوال شد گفتم یکی از خانواده بیات حتما باید کاندید بشود. قوام السلطنه مهلت نداد نفردوم را معرفی کنم. گفت بهتر است ابونصر عضد نفر دوم باشد. گفتم ابونصر عضد عضو کمیته حزب توده اراک می‌باشد و مردم اراک با او مبارزه کرده‌اند. گفت ابونصر عضد پسر خانم دفترالملوک و برادر مادری مظفر فیروز است و مادر وی با خانم من روابط نزدیکی داشته‌اند و خانم از من خواسته است به وی کمک کنم بعلاوه پدر او عضدالسلطان فرزند مظفرالدین شاه و در اراک دارای املاک و رعایای زیادی است گفتم کاندید کردن او به منزله انحلال کمیته حزب دموکرات ایران در اراک است زیرا کمیته حزب دموکرات زیر‌بار او نخواهد رفت و موجب کشمکش و زد و خورد خواهد شد بهتر است وی را از حوزه دیگر کاندید کنید. در اینجا قوام السلطنه تاملی کرد و گفت در این صورت خود شما کاندید اراک شوید. گفتم اتفاقا کمیته حزب دموکرات اراک هم این پیشنهاد را به من کرده است که نپذیرفته‌ام. قوام‌السلطنه گفت درهر حال شما باید از اراک با یک نفر دیگر ائتلاف کنید و از خانواده بیات نباید کسی انتخاب شود. علت مخالفت قوام السلطنه با خانواده بیات هم این بود که یکی دو ماه قبل از شروع انتخابات سهام السلطنه بیات که در کابینه قوام وزیر دارایی بود به علت اختلافی که پیدا کرده بودند از کابینه خارج شده بود و روابط آنها خوب نبود.
به قوام السلطنه گفتم در اراک دو خانواده بزرگ دارای نفوذ و رعایای فوق العاده هستند، یکی خانواده حاج آقا محسن عراقی و دیگری خانواده بیات است. هر یک از این دو خانواده دارای ده دوازده هزار رعیت و طرفدار هستند و در ادوار مختلف هم همیشه یک نماینده از خانواده محسنی و یکی هم از خانواده بیات انتخاب می‌شده‌اند. بنابراین با خانواده حاج آقا محسن که نمی‌شود ائتلاف کرد زیرا کمیته حزب دموکرات اراک با او مخالف هستند و هیچ یک از خانواده او هم در این کمیته عضویت ندارد به عکس در کمیته دموکرات اراک چند نفر از بستگان و طرفداران بیات عضویت دارند. قوام‌السلطنه اظهار داشت پس موضوع کاندیدای دوم اراک است البته عزت الله خان بیات که هم داماد و هم خواهرزاده دکتر مصدق بود با من روابط بسیار نزدیک دوستانه‌ای داشت و روز بعد نتایج مذاکرات با قوام را با او در میان گذاشتم و چون موضوع انتخاب یکی از اعضای خانواده بیات برای آن خانواده اهمیت داشت. سهام السلطان بیات با قوام‌السلطنه صرف نظر از اختلافی که داشتند ملاقات کرد و از وی خواهش کرد که با کاندیدا شدن برادرش عزت الله خان بیات مخالفت نکند. دو سه روز بعد که حزب دموکرات ایران کاندیدای هر استان و شهرستان را اعلام می‌کرد نام من و عزت الله خان بیات را کاندیدای نمایندگی اراک معرفی کرد. در این موقع فرماندار اراک شاهزاده نصرت مظفری پسر نصرت السلطنه عموی سلطان احمد شاه بود هم با خاکباز پسر حاجی آقا محسن عراقی نسبت نزدیک داشت و هم با عزت الله خان بیات. فرمانداری اراک طبق معمول برای تشکیل هیئت نظارت انتخابات اراک سی و شش نفر از معتمدین و عده‌ای از اعضای حزب دموکرات اراک را دعوت نمود. از بین این سی و شش نفر نه نفر برای تشکیل انجمن اصلی و نه نفر از اعضای علی البدل انتخاب شدند. بین ۹ نفر اصلی مهندس محمد بیات پسر سهام السلطان بیات به ریاست انجمن انتخاب شد. ولی عضو حزب دموکرات و خانواده بیات افتاد. اخذ آرا شروع شد. اهالی شهر و کارمندان و کارگران راه‌آهن حوزه اراک غالبا مخالف رقبای ما آقای حسین خاکباز و حبیب بیگلی بودند بنابراین با اجتماع زیاد در جلوی حوزه های اخذ آرا در شهر امکان رای دادن به طرفداران رقبای ما نمی‌دادند. رقبای ما که در ایستگاه دولت در تهران نفوذ داشتند با تعویض فرماندار و گماردن بنی‌آدم بازرس انتخابات اراک به جای او و نیز انتصاب سرهنگ سجادی افسر ژاندارمری که خواهرزاده خاکباز بود به ریاست ژاندارمری شروع به مبارزه با ما کردند ولی کاری از پیش نبردند و انتخاب ما مقطعی به نظر می‌رسید. مخالفین با نفوذی که داشتند به وسیله اعزاز نیک پی وزیر کابینه از قول آیت الله حاج آقا حسین بروجردی به قوام السلطنه پیغام دروغین دادند که نباید مکی در اراک انتخاب شود زیرا بهائی است. قوام السلطنه هم تلگرافی به اراک خطاب به من مخابره کرد )که عینا در زیر آورده می‌شود( و احضارم نمود. نکته مهم در اینجا این است که قبل از اینکه تلگراف به دست من برسد بوسیله اعزاز نیک پی رو نوشت آن به دست رقبای ما داده می‌شود که در تیراژ زیاد چاپ و در اراک منتشر می‌کنند. به طوری که خود به وسیله همان اوراق از موضوع مطلع شدم و بعدا اصل تلگراف به دستم رسید و عازم تهران گردید. البته انجمن نظارت بر انتخابات و کمیته حزب دموکرات اراک زیر بار تعویض کاندیدا نرفتند و گفتند که کاندیدا همان دو نفر بیات و مکی هستند. پس از مراجعت به تهران روز بعد با قوام‌السلطنه ملاقات کردم وی اظهار داشت من در محظور هستم و چون به طوری که گزارش رسیده تاکنون حائز اکثریت هستید از کاندیدا بودن استعفا دهید و چون مشایخی شهردار تهران از شهرری نماینده خواهد شد پست شهرداری تهران را در اختیار شما می‌گذارم. گفتم خیر من شهرداری تهران را نمی‌پذیرم. وزارت کار پستی در سوئیس دارد به آنجا خواهم رفت. قوام السلطنه گفت پس شما به انجمن نظارت تلگراف کنید که از وکالت صرف نظر کرده‌اید و در چند حوزه اراک تجدید اخذ آرا بنماید. خواستم مقاومت کنم و گفتم انجمن که در اختیار من نیست تا چنین دستوری بدهم.
شهاب خسروانی که قوام‌السلطنه چند روزی در منزلش در تجریش سکونت کرده بود در این ملاقات حضور داشت با دست و سر به من اشاره کرد که قبول کن. وقتی از نزد قوام‌السلطنه خارج شدیم گفت چرا مقاومت می‌کنی فورا به وسیله‌ای به انجمن خبر بده که پس از خاتمه قرائت آرا نتیجه را اعلام نمایند تا قوام السلطنه در مقابل عمل انجام شده قرار گیرد.
بلافاصله به راه‌آهن آمدم و در آن روزگار فقط یک سیم کاریر وجود داشت که آن هم در اختیار راه‌آهن ایران بود. به اتاق مهندس سرلک رفتم و با آن با اراک ارتباط برقرار کردم و ماجرا را به مهندس توکلی که معاون ناحیه راه آهن اراک و عضو کمیته حزب دموکرات ایران بود گفتم که به کمیته و انجمن اطلاع دهد.
از آن طرف قوام السلطنه نیز به گفته و سکوت من اعتماد نکرده فورا فرماندار جدید اراک را احضار میکند تا در نبود فرماندار جدید جریان انتخابات که یک روز بیشتر به خاتمه قرائت آرا باقی نمانده بود متوقف شود. شیخ العراقین بیات که از ماجرا مسبوقش کرده بودم عازم اراک گردید و نزدیک غروب که وارد اراک می‌شود مستقیما به منزل فرماندار می‌رود و ملاحظه می‌کند که فرماندار مشغول بستن چمدان برای عزیمت به تهران است از وی می‌خواهد که صبر کند تا او نماز ظهر و عصرش را بخواند البته تعمدا در گرفتن وضو و انجام دادن نماز به کندی و طمانینه برگذار می‌کند و این نماز آنقدر طول می‌کشد تا انجمن خاتمه قرائت آرا حائزین اکثریت را اعلام و صورت مجلس را فوراً منظم می‌نماید و به منزل فرماندار می‌آورند و او هم بی خبر از همه جا امضا می‌کند. نفر اول عزت الله خان بیات با ۱۹ هزار و اندی، نفر دوم حسین مکی با ۱۸ هزار و اندی، رای خاکباز با ۱۴ هزار و اندی و حبیب بیگلی با ۱۱ هزار و اندی نفرات بعد به این کیفیت نمایندگی من محرز و مسلم می‌شود و فرماندار هم به تهران حرکت می‌کند. در تهران دو سه مانع برای نمایندگی من ایجاد می‌کنند. نخست اینکه حسین مکی نامی که صاحب محضر در خیابان ژاله بود و اتفاقا خواهرزاده خاکباز رقیب ما نیز بود طی نامه یا تلگرافی به انجمن اطلاع می‌دهد که من از مردم اراک که به من رای داده‌اند متشکرم و به نفع نفر سوم آقای خاکباز از وکالت اراک مستعفی می‌شوم. این استعفا در جراید نیز منعکس می‌شود.
دیگر اینکه بوسیله مخالفین اعتراضات و شکایاتی به انجمن می‌شود که چون حسین مکی مدیرکل وزارت کار و تبلیغات بوده و شغل دولتی داشته نمی‌تواند انتخاب شود. اما انجمن در پاسخ مکی مدعی نمایندگی پاسخ می‌دهد که این تلگرافها و شکایات که به انجمن شده حاکی است که حسین مکی منتخب مدیرکل وزارت کار است شما که چنین سمتی ندارید. در جواب شاکیان هم می‌گویند که در قانون انتخابات منعی برای انتخاب مدیر کل وجود ندارد و کسانی که مشاغل آنها پست دادستانی و فرمانداری و نظایر آن در همان شهرستان باشد طبق قانون انتخابات از انتخاب محروم هستند و سید حسین مکی هیچ نوع منعی برای انتخابش وجود ندارد و اعتبار نامه به نام من صادر می‌گردد."
نگارنده در نظر نداشته درباره انتخابات دوره پانزدهم که سال‌ها از آن گذشته و مشمول مرور زمان شده است به طور مشروح داخل بحث شود و در این مورد به نگارش جزئیات بپردازد ولی آقای حسین مکی در کتاب خاطرات سیاسی خود اشاراتی فرموده‌‌اند که ناچار باید در مورد اشارات مزبور توضیحاتی داده شود. نگارنده برای آقای حسین مکی احترام کامل قائل می‌باشد و زحمات ارزشمند ایشان را در جمع آوری نکات تاریخی مربوط به دوران مشروطیت و زمان سلطنت احمدشاه را ارج نهاده و همیشه شایع به مراجعه و خواندن آن ها می‌باشم چنانچه در همین اوقات که مشغول نگارش این جزوه هستم در بعضی اوقات برای بار دوم به مطالعه کتاب زندگی سیاسی احمدشاه تالیف آقای مکی اشتغال دارم و به علاوه اقدامات ایشان در جبهه ملی تا جایی که به پیروی از افکار و نیات وطن پرستانه و والای مرحوم آقای دکتر محمد مصدق بوده مورد تایید هر علاقه مندی به کشور ایران می‌باشد.
همانطور که خود آقای مکی در کتاب خود ضمن ملاقات با مرحوم آقای سهیلی نخست وزیر برای خود و دو شخصیت قائل شده‌اند. نگارنده هم در حین نگارش این سطور و پاسخگویی به بعضی از نظرات آقای مکی درباره انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای ملی دارای دو شخصیت متفاوت می‌باشم یکی شخصیتی که در بالا ذکر شد احترام به آقای مکی و شخصیت دوم کسی که ناچار است برای دفاع از خانواده و ذکر حقایق گرچه خوشایند نباشد در جهت مخالف بعضی از نکاتی که آقای مکی ضمن کتاب خاطرات سیاسی مرقوم داشته‌اند بپردازم تا حقایق مسلمه بر همه معلوم گردد. اسناد سخن سعدی میفرماید
اگرچه پیش خردمند خاموشی ادب است به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی دو چیز طیره عقل است دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
۱_آقای مکی مرقوم داشته‌اند مخالفین نسبت بهایی بودن به ایشان داده‌اند که به وسیله آقای اعزاز نیک پی به اطلاع نخست وزیر رسیده که مرحوم آیت الله بروجردی مخالف ایشان می‌باشد و در نتیجه آقای قوام السلطنه ایشان را به تهران احضار نموده الی آخر.
چون در موقع جریان انتخابات دوره پانزدهم پدر بزرگوارم آقای خاکباز ناچار بودند اوقاتی را در تهران به سر برند نگارنده در کلیه جریان انتخابات بوده و به جزئیات امر بیش از هر کس وارد می‌باشد. خانواده محسنی که آقای خاکباز هم یکی از افراد خانواده میباشد هرگز نسبت بهایی بودن به آقای مکی نداده‌اند و هرگز به آقای نیک‌پی مراجعه نکرده‌اند و نسبت این موضوع به افراد خانواده محسنی برخلاف حق و حقیقت می‌باشد. اصولا باور کردنی نیست که کسی جرات می‌کرد پیغام دروغین از طرف حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی به نخست وزیر آن هم قوام‌السلطنه ابلاغ نماید.
مرحوم آیت الله العظمی آقای حاجی آقا حسین بروجردی پیشوای عالم تشیع در آن زمان با توجه به سوابق ممتد بین خاندان طباطبایی بروجردی و خاندان محسنی اراکی که هر دو خاندان روحانی بودند و با توجه به لطف و عنایتی که به شخص آقای خاکباز داشتند و با التفاتبه دخالت غیر قانونی دولت در انتخابات پس از اینکه وضع انتخابات اراک به عرض معظم‌له رسید مرقومه‌ای خطاب به آقای قوام‌السلطنه نخست وزیر در مورد انتخابات اراک و آقای خاکباز مرقوم و به وسیله آقای حاج احمد خادمی ارسال که نامه تسلیم شخص آقای نخست‌وزیر گردید. آقای قوام السلطنه دچار محظور بزرگی شد از طرفی به هیچ وجه مایل و موافق با انتخاب آقای خاکباز نبود و به آقای مکی هم وعده نمایندگی داده بود، از طرفی هم مواجه با خواسته مرحوم آقای بروجردی مبنی بر عدم مخالفت با آقای خاکباز شد ناچار راه خدعه سیاسی پیش گرفت. به صورت ظاهر برای یکی دو روز آقای مکی را به تهران احضار نمود و ضمناً آقای تولیت را برای بازرسی انتخابات به اراک اعزام داشتند. انتخاب آقای تولیت که هم مورد عنایت و اعتماد مرحوم آقای بروجردی بود و هم دوست صمیمی آقای خاکباز به شمار می‌رفت موجب می‌شد که انتخابات اراک به نظر مرحوم آیت الله العظمی آقای بروجردی موجه رسد و قوام السلطنه بگوید برای اجرا امر آقای بروجردی از هیچ اقدامی فروگذار نکرده است. اعزام آقای تولیت و اقدامات ظاهری هیچ گونه تاثیری در انتخابات نداشت و آقای قوام السلطنه مصمم بود که از انتخاب آقای خاکباز جلوگیری و موجبات انتخاب آقای مکی را فراهم نماید و بدین منظور در ظاهر دستوراتی صادر و در باطن آنچه خود مایل بود دستور و اجرا را به مامورین تفهیم می‌نمودند.
2- آقای متکی مرقوم داشته‌اند که فوراً فرماندار جدید را به مرکز احضار می‌کنند تا در نبود فرماندار جدید جریان انتخابات که یک روز بیشتر به خاتمه قرائت آرا باقی‌مانده بود متوقف شود. مرحوم آقای بنی آدم از مامورین سابقه دار و وارد و صحیح العمل وزارت کشور و به قانون کاملا وارد بودند چنانچه واقعاً ایشان به تهران احضار می‌شدند مسلما با توجه به قدرت قوام السلطنه و با التفات به دوستی ایشان با آقای خاکباز بدون وقفه و بدون دقیقه‌ای تاخیر به تهران عزیمت می‌کردند. نگارنده در روزهای انتخابات هر روز چند بار با ایشان تماس می‌گرفتم. دولت به صورت ظاهر آقای بنی آدم را احضار نمود و از طرفی همان دولت به وسیله مرحوم آقای فریدونی معاون وزارت کشور طبق دستور آقای قوام السلطنه نخست وزیر به آقای بنی آدم گوشزد می‌نمود که به هیچ وجه تا تعیین نمایندگان از اراک خارج نگردد و در محل مأموریت باقی بماند و در این مورد دو سه بار با ایشان تماس و به ایشان تذکر دادند که اگر محل مأموریت خود را ترک کند مسلماً برای ایشان مشکلاتی پیش خواهد آمد. در آن زمان دو سیم تلفن بین اراک و تهران دایر بود. یکی تلفن همگانی که مرکز آن در تهران در خیابان اکباتان بود و یکی تلفن کاریر راه‌آهن و به علاوه دستورات به مامورین دولت به وسیله تلگراف حضوری و بدون اینکه اثری باقی گذارند ابلاغ می‌گردید.
اما اینکه آقای مکی مرقوم داشته‌اند که آقای شیخ العراقین بیات به منزل فرماندار می‌رود و تعمدا گرفتن وضو و انجام دادن نماز را به کندی و طمانینه برگذار می‌کنند و آنقدر طول می‌دهد تا انجمن خاتمه قرائت آرا و حائزین اکثریت را اعلام و صورت مجلس را به منزل فرماندار می‌آورند و او هم بی‌خبر از همه‌جا امضا می‌کند. مرحوم آقای بنی آدم چنانچه قبلاً گفته شد ماموری وارد و با اطلاع بوده است. او بی خبر از همه جا امضا نکرده است بلکه با اطلاع کامل صورت جلسه را امضا نموده و ناچار هم بوده است و اما در مورد نماز مرحوم آقای شیخ العراقین بیات یقین دارم اگر ایشان در قید حیات بودند نسبت به این موضوع اعتراض می‌کردند زیرا هر مسلمانی که وضو می‌گیرد و اقامه نماز می‌نماید برای نزدیکی به خدا و قربة الی الله می‌باشد که این نیت شرط قطعی وضو و نماز است. اگر نیت اطاله کلام و گذران وقت جهت اتمام شمارش آرا و تعیین نمایندگان باشد مورد قبول درگاه احدیت واقع نخواهد شد. تصور می‌کنم که مرحوم آقای حاج شیخ العراقین بیات نماز را به‌خاطر اتمام شمارش آرا و جلوگیری از مسافرت فرماندار انجام نداده و یقینا نماز و نیایش به درگاه الهی را ملعبه انتخابات قرار نداده است.
3- چنانچه آقای قوام‌السلطنه در عقیده خود تجدیدنظر می‌کردند مسلما منتظر این حرف‌ها نبودند و می‌توانستند بدون چون و چرا انجمن را منحل و به انتخاب انجمن دیگر مبادرت گردد. انحلال انجمن در تاریخ مشروطیت سوابق زیادی دارد و اصولاً آقای قوام السلطنه کسی نبود که به مقررات توجه داشته باشد. ایشان دستور داد وزیر کابینه خودش را از پشت میز وزارتخانه دستگیر و به خارج از تهران تبعید کرد و یا رفتاری که با آیت‌الله العظمی آقای کاشانی نمود اگر علاقمند به تغییر کاندیدا بود مسلماً نظر خود را به کرسی می‌نشاند و منتظر این حرفا نمی‌شد. آقای تقی زاده در کتاب خاطرات خود در صفحه ۲۸۱ می‌نویسد: "قوام‌السلطنه همه کاره بود مثل پادشاه حکم با او بود." با توجه به قدرت قوام السلطنه و رفتار ایشان مسلم است که ایشان به نظر اولیه خود پایدار و موافق با انتخاب آقای خاکباز نبوده است و برای انتخاب آقای مکی دستورات کافی را صادر نموده است.
4- در هنگام شروع انتخابات در اراک شهرت داشت که مرحوم آقای نصرت مظفری فرماندار اراک طبق دستور تلفنی سی و شش برگ دعوت نامه ممضی به امضای فرماندار و نمره شده بدون ذکر اسم سی و شش نفر با خود به تهران برده و در تهران اسامی افراد طبق نظر کاندیداها نوشته می‌شود و سپس آن اوراق برای توزیع و تحویل به صاحبان اسامی به اراک عودت داده می‌شوند. کاندیداها تا آنجا نگران بودند که مبادا حتی یک نفر از طرفداران آقای خاکباز به انجمن راه یابد. مرحوم آقای نصرت مظفری فرماندار در مقابل این شهرت سکوت اختیار نمودند ولی به عموی خود مرحوم شاهزاده عضدالسلطان اظهار داشته بود که من مکلف بودم این سی و شش نفر بخصوص را برای انتخاب اعضای انجمن نظار دعوت نمایم.
5- اینکه آقای مکی مرقوم داشته‌اند اهالی شهر و کارمندان و کارگران راه آهن حوزه اراک غالبا مخالف رقبای ما یعنی خاکباز و حبیب بیگلی بودند و اجتماع زیاد در جلوی حوزه های اخذ آرا شهر امکان برای رای دادن به طرفداران رقبای ما را نمی‌دادند. اگر چنانچه کثرت طرفداران آقایان مانع از رای دادن دیگران شده عمل خلاف قانونی را انجمن مرتکب گردیده زیرا یا بایستی مدت اخذ رای را تمدید می‌نمود و یا به حوزه های رای گیری می‌افزود تا همگان بتوانند از حقوق قانونی خود استفاده و موفق به دادن رأی شوند و اگر چنانچه این عده به کمک قوای انتظامی در جلوی حوزه‌ها تجمع می‌نمودند تا مانع از ورود سایرین برای دادن رای شوند انجمن موظف بوده که به کمک قوای انتظامی و مقامات صالحه آن دسته‌ای که مخل رای گیری شده‌اند تعقیب و به کیفر قانونی برساند که متأسفانه انجمن فرمایشی به هیچ وجه قدمی بر نداشت و خود مشوق بود و این نحوه عمل بر خلاف قانون بوده است.
جمعیت شهر و سه ده در آن موقع حدود یکصد هزار نفر می‌شد که تعداد ۶۰۰ نفر کارگر راه آهن تاثیری نداشت. اکثریت اهالی شهر و سه ده را طرفداران آقای خاکباز تشکیل و عده‌ای هم طرفدار آقای بیگ‌لیک بودند. اکثریت دهات حومه اطراف شهر متعلق به خانواده محسنی و بستگان آنها و چند قریه هم متعلق به آقای بیگ‌لیک یا طرفدار او بوده است. آقایانی که در آن زمان در اراک ساکن و یا در آنجا مأموریت داشته‌اند این موارد را به خوبی به خاطر دارند. ضمنا چون در سمت شرق و غرب اراک باغات بسیار زیادی در آن موقع وجود داشت که متعلق به ساکنین شهر بود قنواتی که این باغات را آبیاری می‌نمودند مربوط به موقوفات خانواده محسنی و یکی متعلق به شخص آقای خاکباز و یکی هم متعلق به آقای بیگ‌لیک بود که در انتخابات دوره پانزدهم آقایان مزبور موتلف بودند لهذا باغداران و صاحبان اراضی دور شهر نیز در اختیار آقایان خاکباز و بیگ‌لیک بودند. دیگران در شهر و حومه شهر نفوذ و آرایی نداشته تا چه رسد به اکثریت آرا، ولی متاسفانه به دستور دولت مامورین انتظامی مانع ورود آقایان به حوزه های اخذ رای می‌شدند و انجمن هم حق را ناحق می‌نمود.
بهتر است با توجه به اعداد و ارقام وضع انتخابات در دوره پانزدهم مورد مداقه قرار گیرد. "آقای مکی خود مرقوم داشته‌اند دو خانواده محسنی و بیات دارای تعداد بیشترین آرا در اراک بوده‌اند. بعد از این دو، خانواده مرحوم آقای حبیب‌الله بیگ‌لیک به مناسبت داشتن املاک زیاد در درجه بعد دارای بیشترین آرا بوده است. در انتخابات دوره پانزدهم آقای خاکباز و آقای بیگ‌لیک ائتلاف کرده بودند. لهذا از نظر تعداد آرا بایستی موفق می‌شدند اما در نتیجه دخالت آشکار دولت آقای قوام السلطنه حق آنان تضیع گردید. برای اینکه وضع آرا خاندان محسنی مشخص گردد به ذکر انتخابات دوره ۱۷ می‌پردازد." در دوره هفدهم آقایان عزت الله خان بیات و حبیب الله خان بیگ‌لیک موتلف بوده‌اند و با توجه به اینکه مرحوم آقای عزت الله خان بیات داماد و خواهرزاده مرحوم آقای دکتر مصدق نخست وزیر وقت بود و بدون تردید این قرابت اثر وضعی برای مامورین دولت داشت ولی چون مرحوم آقای دکتر مصدق قصد دخالت در انتخابات را نداشت با تمام کوششی که از طرف آقایان مزبور به عمل آمد با توجه به تعداد طرفداران و میزان آرا خاندان محسنی و بستگان آنها نتوانستند هیچگونه توفیقی در تشکیل انجمن و شروع انتخابات به دست آورند و پس از اینکه انتخابات بعضی از نقاط کشور به حالت تعویق درآمد انتخابات اراک متوقف گردید.
6-در مورد گسترش حزب دموکرات در اراک چنانچه تمامی مردم مملکت می‌دانند جز احزاب چپ گرا که دارای ایدئولوژی خاصی می‌باشند تاکنون در ایران حزبی پایدار و برقرار نمانده و اتکا به حزب جز فریب لفظی خود و دیگران نبوده است. لهذا حزب دموکرات کوچکترین اثر واقعی از نظر تعداد آرا نداشته است ولی البته بهانه‌ای بسیار عالی برای دخالت دولت و دولتمردان در انتخابات بوده است. بهترین دلیل بر عدم ثبات حزب دموکرات گفته خود آقای مکی است که مرقوم داشته‌اند پس از انتخاب شدن و قبل از افتتاح مجلس از حزب دموکرات استعفا دادم.
ضمنا ایشان مرقوم داشته‌اند که حزب توده در ملایر و اراک دارای قدرت و نفوذی شده بود. راجع به ملایر ارتباطی با نگارنده ندارد که اظهار نظر بنماید ولی در مورد اراک به جرأت می‌گویم که حزب توده کوچکترین نفوذ و قدرتی نداشته و در زمانی که سه وزیر توده‌ای در کابینه قوام السلطنه شرکت داشتند و حزب توده آرزو داشت در یکی از دهات خانواده محسنی نشستی برپا نماید و دولت در این باب دستور داد چنانچه شرح آن گذشت. ژاندارمری ناچار شد با آقای خاکباز تماس و موافقت ایشان را جلب و محل نشست را با نظر ایشان معین نماید بعلاوه خود آقای مکی مرقوم داشته‌اند که وقتی در ملایر بوده است حزب توده تجمع می‌نماید مجبور می‌شوند دویست نفر از اراک برای مقابله با حزب توده به ملایر ببرند که همین بهترین نشانه و دلیل بر عدم نفوذ حزب توده در اراک بوده است.
7- آقای مکی ضمن کتاب خاطرات سیاسی خود مرقوم داشته‌اند که در تهران هم حسین مکی نامی موجبات ناراحتی ایشان را فراهم نموده و در ضمن کتاب نسبت هایی هم به مشارالیه داده است. ضمنا نوشته‌اند آقای حسین مکی مزبور خواهرزاده خاکباز می‌باشد که این نظر بر خلاف واقع می‌باشد. آقای حسین مکی مذکور نه تنها خواهرزاده آقای خاکباز نمی‌باشد بلکه هیچ گونه نسبتی هم با خانواده محسنی نداشته است. در بین خواهرزادگان آقای خاکباز ضمن نام خانوادگی دو نفر لفظ مکی دیده می‌شود یکی حجت الاسلام و المسلمین آقای آقا محمد داوود مکی نژاد و دیگری مهندس تقی مکی نژاد. چنانچه آقای حسین مکی اهل اراک و یا لااقل ۶ ماه که برای انتخاب شدن از محلی شرط قانونی است در اراک سکونت داشتند مسلما به چنین اشتباهی دچار نمی‌شدند و با توجه به اینکه آقای مکی اهل اراک نبودند و شش ماه قبل از انتخابات هم توقف در اراک نداشتند لهذا انتخاب ایشان با توجه به قانون انتخابات آن زمان تصور نمی‌رود وجهه قانونی داشته باشد.
8- علت مخالفت مرحوم قوام‌السلطنه با انتخاب آقای خاکباز نظر و جنبه شخصی هم داشت. در دوره سیزدهم مجلس که آقای قوام‌السلطنه ریاست دولت را به عهده داشت و آقای فرخ وزیر خواربار بود چون دولت از نظر تامین نان مصرف پایتخت و بعضی از شهرستان‌ها در مضیقه بود. آقای فرخ وزیر خواربار به منظور تامین گندم مورد نیاز پایتخت به شهرهای مختلف مسافرت می‌نمود. فرمانداری اراک از تعدادی از موجهین و مالکین دعوت به عمل می‌آورد و آقای فرخ نظقی ایراد و ضمن بیانات خود می‌گوید اگر دستورات آقای نخست وزیر به نحو احسن اجرا نگردد آقای قوام السلطنه چنین و چنان خواهد نمود البته با توجه به روحیه و خلق و خوی عصبی آقای فرخ گفته ها بسیار شدید وغلاظ بوده و حتی بعضی از گفته ها جنبه اهانت به مالکین را داشته است چون تازه رفع اختناق شده و نسیم آزادی وزیده بود و انتظار چنین پیام و گفتار و دستوری نمیرفت با توجه به موقعیت آقای خاکباز در اراک مدعوین و حاضرین همه منتظر بودند که ایشان در جواب چه خواهند گفت. آقای خاکباز در مقابل بیانات آقای فرخ وزیر خواربار و با توجه به کلمات اهانت آمیز که به نام آقای نخست‌وزیر بیان داشته بود با کمال تندی جواب ایشان را داده و چون آقای فرخ تمام اظهارات خود را پیام آقای نخست وزیر اعلام داشته بود بالطبع حملات تند و شدید متوجه شخص آقای قوام‌السلطنه هم می‌شد. پس از بازگشت به تهران آقای فرخ عین جملات تند و زننده آقای خاکباز را برای قوام السلطنه بازگو می‌نماید و اگر دولت در آن موقع مجال کافی یافته بود شاید آقای قوام‌السلطنه ایجاد ناراحتی برای آقای خاکباز فراهم می‌نمود. در همان زمان آقای فرخ در برخی محافل و مجالس جریانات را نقل نموده بود. دو نفر از رجال آن عصر که سابقه ممتد دوستی با آقای خاکباز داشتند نگارنده را که ساکن تهران بودم احضار و داستان نقل و حتی یکی از آقایان صلاح دانسته آقای خاکباز تهران بیایند تا بلکه رفع کدورت آقای قوام السلطنه شود که این موضوع انجام نگرفت. لهذا هنگام انتخابات دوره پانزدهم آقای قوام السلطنه تلافی و مانع از انتخاب ایشان شد.
خاندان محسنی که افتخار انتساب به روحانیت را دارد و طرفداران ایشان در مقابل این بی عدالتی ساکن نماندند و آنچه در قوه داشتند برای مقابله با اعمال خلاف قانون دولت به منصه ظهور رساندند. دولت برای ارعاب طرفداران آقای خاکباز سه کامیون به نام اعضای حزب دموکرات به قریه تجره به هنگام رای گیری اعزام داشتند تا در آن محل هم مانند شهر اراک حتی المقدور اخلال و جلوی اخذ آرا را بگیرند لیکن طرفداران آقای خاکباز کامیون‌ها را احاطه نموده بودند دو کامیون فرار را بر قرار ترجیح و افراد کامیون سوم که حدود بیست و هفت هشت نفر بودند در اختیار طرفداران رقبای آقایان بیات و مکی قرار می‌گیرند که حدود یک ماه آنها را در اختیار داشته‌اند و به نحو احسن از آنها پذیرایی نموده‌اند و در این مدت ماموران انتظامی دولت نتوانستند پی ببرند که آنها در کجا نگهداری می‌شوند و پس از آزادی هم به مناسبت پذیرایی خوب و رفتار انسانی و مودبانه با آنها شنیده نشد که در صدد شکایت بر آمده باشند و در این مدت یکماه افراد خانواده محسنی هم از اختفاء ایشان بی اطلاع بودند در اینجا چون نام آقای قوام السلطنه برده شده است لازم به تذکر این نکته می‌باشد و آن اینکه گرچه آقای قوام السلطنه در امور داخلی کشور هرگز رعایت قوانین را نمی‌نمود و در تمام ادوار زمامداری بدون توجه به قوانین آنچه می‌خواست انجام می‌داد ولی مردی سیاستمدار و مدبر و وطن‌دوست بود. اقدامات ایشان در ادوار مختلف خصوصاً برای تخلیه آذربایجان از قوای روس و نجات دادن آذربایجان مورد احترام همه ایرانیان و علاقه‌مندان سرزمین ایران می‌باشد. مرحوم آقای سهام السلطان بیات که مورد احترام همگان می‌باشد به تشویق مرحوم آقای عزت الله خان بیات همانطور که خود آقای مکی هم مرقوم داشته‌اند با قوام السلطنه نخست وزیر ملاقات و آمادگی برای کمک به آقای مکی را در صورتی که نفر دیگر آقای عزت الله خان بیات باشد تقبل می‌نماید. به جرات می‌توانم عرض کنم که خاندان محسنی هرگز حاضر نبودند که با کسانی که اهل اراک و ساکن اراک نبودند بر علیه خاندان بیات ائتلاف نمایند ولی خانواده بیات به تشویق مرحوم آقای عزت الله خان در این مورد پیشقدم شدند و با غیر اراکی و کسی که ساکن اراک نبود ائتلاف نمودند. لهذا از دوره ۱۵ به بعد این قید اخلاقی از نظر خانواده محسنی از بین برداشته شد و ضرر این کار بیشتر متوجه خانواده بیات گردید زیرا از دوره پانزدهم به بعد نتوانستند موفق به تحصیل کرسی در مجلس شورا ‌شوند. ضمنا از نظر رفع اشتباه از آقای مکی و خوانندگان کتاب خاطرات سیاسی ایشان ناچار توضیح نکته‌ای می‌باشد "آقای مکی در صفحه ۴۹0 کتاب خاطرات سیاسی مرقوم داشته‌اند، خواهر دکتر مصدق خانم دفترالملوک مدتی زوجه عضدالسلطان پسر مظفرالدین شاه بود. بعدا به ازدواج نصرت‌الدوله درآمده که از اولی ابونصر عضد و از دومی مظفر فیروز صاحب فرزند گردیده است." آقای مکی مدیرکل وزارت کار و عضو حزب دموکرات بوده و با آقای مظفر فیروز معاون حزب دموکرات مدتی در حزب اشتغال داشته است و لهذا به حدود سن و سال ایشان آشنا بوده و آقای مهندس عضد را که حدود ۱۲ سال از آقای مظفر فیروز جوانتر بوده ملاقات کرده است نظریه مرقومی ایشان اشتباه می‌باشد. مرحومه خانم دفتر الملوک خواهر مرحوم جناب آقای دکتر مصدق اول همسر مرحوم نصرت الدوله فیروز بوده است که فرزند آنها مرحوم آقای مظفر فیروز می‌باشد و پس از جدایی از مرحوم نصرت الدوله به همسری مرحوم شاهزاده عضد السلطان فرزند مرحوم مظفرالدین شاه قاجار درآمده است و ثمره ازدواج ایشان سه فرزند، دو دختر و یک پسر، مرحومه خانم آمنه قدس اعظم همسر مرحوم آقای مهندس احمد مصدق، مرحومه خانم زهرا، بانو اعظم و شاهزاده مهندس ابونصر عضد بوده است. در سال 1331 شمسی آیت الله العظمی آقای حاجی آقا مصطفی محسنی سجادی به رحمت ایزدی پیوست که در گذشته معظم‌له با توجه به مقام روحانیت، از ضربه های سنگینی بود که بر خاندان محسنی وارد آمد. در دوره شانزدهم آقایان خاکباز و یوسف شکرایی به نمایندگی اراک انتخاب شدند. در دوره هفدهم چنانچه قبلاً نیز شرح داده شده است انتخابات در زمان حکومت مرحوم آقای دکتر مصدق )مصدق السلطنه( به اجرا درآمد. آقای حاج سید حسین خاکباز و آقای عزت الله خان بیات در دو جبهه علیه یکدیگر به فعالیت انتخاباتی پرداختند که با هیاهو و جنجال و مشکلات زیاد همراه بود. با وجود اینکه مرحوم آقای عزت الله خان بیات داماد و خواهرزاده مرحوم آقای دکتر مصدق بود و با وجود اینکه مرحوم آقای دکتر مصدق از نظر خانوادگی در فشار بود ولی چون معظم‌له از هر جهت به قانون احترام می‌گذارد و همیشه قانون و بی نظری مورد علاقه و نظر او بود به فرماندار اراک آقای دکتر حسابی که ایشان هم مردی درست و بی نظر بود دستور فرمودند که دولت در انتخابات بی نظر می‌باشد و فرماندار باید کمال بی طرفی و بی نظری و با توجه به قوانین انتخابات را زیر نظر داشته باشد، لهذا با التفات به بی نظری دولت و مراقبت در اجرای قانون هیچ‌گونه مداخله‌ای در امر انتخابات از طرف دولت به عمل نیامد تا زمانی که انتخابات تعدادی از شهرستان‌ها منجمله اراک متوقف شد و نماینده‌ای از اراک انتخاب نگردید. خدا روح پارک مرحوم آقای دکتر مصدق را که سیاستمداری وطن پرست و صحیح العمل بود و خدمات ارزنده ایشان نه تنها برای مملکت ایران بلکه برای بعضی دیگر از ممالک جهان سوم نتایج عالی به بار آورد غریق رحمت خود فرماید. در دوره هجدهم آقای خاکباز و آقای مهندس شاهرخشاهی از اراک به نمایندگی مجلس انتخاب شدند. آقای مهندس شاهرخ شاهی نیز اهل اراک نبوده است. چون شاه در نظر داشت که بنا به خواسته مجدانه آمریکا قانون اصلاحات ارضی را در مجلس بگذارند لهذا از دوره نوزدهم به بعد از انتخاب مالکین برای نمایندگی مجلس حتی‌المقدور جلوگیری به عمل آمد. به همین جهت از انتخاب اعضای خانواده محسنی و خانواده بیات جلوگیری شد. یکی از دلایل اساسی که شاه اصرار در انجام تقسیمات املاک می‌نمود این بود که شاه مصر بوده حتی‌المقدور تمام متنفذین و رجال را برکنار نماید که بتواند خواسته های خود را بدون دغدغه خاطر به اجرا درآورد و کسی را یارای اظهار مخالفت نباشد و به علاوه مجدانه مصر بود که خواسته‌های آمریکا را بدون کوچکترین تغییر انجام دهد. در حکومت جناب آقای دکتر علی امینی اصلاحات ارضی شروع گردید. قرار بر این بود که برای هر مالک شش دانگ از یک ده یا از قراء مختلف منظور و محفوظ و مازاد بر آن به فروش رسد و ضمنا فروش موقوفات چون بر خلاف شریعت اسلام بود منع گردید ولی در زمان نخست وزیر آقای علم که آقای ارسنجانی نیز وزیر کشاورزی بود و اصلاحات ارضی را انجام می‌داد به تدریج از نظر اولیه عدول و بالاخره موضوع شش دانگ ملک و منع فروش موقوفات منتفی و بالطبع اصل مالکیت و وقفیت دهات مزروعی بی موضوع و نتیجه این شد که اکثریت به اتفاق مالکین اراضی مزروعی که سرمایه‌های خود را در کار آب و خاک در این مملکت سرمایه‌گذاری نموده بودند از همه چیز ساقط و بالطبع خانه و کاشانه خود را رها و به نقاط دیگر خصوصاً تهران مهاجرت و نحوه زندگی آنها به کلی تغییر نماید که اعضای خانواده محسنی هم از دیگران مستثنی نبود و به سرنوشت همگان مبتلا گردید.
در انجام اصلاحات ارضی که در زمان شاه بعمل آمد به هیچوجه مراعات عدالت و انصاف نشده بود و عده بسیار زیادی از خورده مالکین فدای جاه طلبی و خودرایی شدند زیرا بسیار زیاد زنان و مردانی بودند که در تمام نقاط مملکت از پیر و جوان که بعضی بیش از هفتاد سال از عمرشان گذشته و هر کدام دارای بیش از چند شعیر ملکی نبودند که در آن ملک زندگی خود را می‌گذراندند و شاید سالیانه بیش از ۱۰ هزار تومان درآمد نداشتند و با سکونت در ده و استفاده از گاو و گوسفند و باغ خود امرار معاش می‌نمودند ولی با اصلاحات ارضی آنچنانی ناچار به ترک خانه و کاشانه شدند و در شهرها به روزگار سختی و حتی گدایی مبتلا گردیدند و در آخر زندگی به سختی معیشت مبتلا و به تدریج با ناراحتی به سرای باقی شتافتند. صاحبان اراضی مزروعی که به آنها مالکین اطلاق می‌گردید مرعوب دستگاه‌های دولتی شده و چون در شهرها روسای سازمان امنیت قدرت مطلقه را در دست داشتند جرات اقدامی نمی‌نمودند.
اکثر افراد خانواده محسنی مردمی مبارز و اهل دست و پنجه نرم کردن با مشکلات بوده‌اند البته اینجانب این حق را به خود نمی‌دهم که درباره فرزندان مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی که به مقام اجتهاد رسیده و همه از پیشوایان روحانی بوده‌اند قضاوتی نمایم ولی در بین فرزندان کوچکتر ایشان، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین آقای آقا مهدی یثربی مردی بسیار مبارز در مواجهه با مشکلات مقاوم بوده است همچنین پدر ارجمندم آقای حاج سید حسین خاکباز محسنی کوچکترین اولاد ذکور مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی که خداوند وجود او را حفظ فرماید فردی مبارزه و آماده برای مواجهه با مشکلات و معضلات میباشد چنانچه به محض اینکه طبق نظر آیت‌الله خمینی رضوان الله علیه قانون لغو اسناد واگذاری رقبات آب و زمین موقوفه از مجلس شورای اسلامی گذشت و موقوفات به صورت اولیه بازگردانده شد برای رتق و فتق امور موقوفات مربوطه با عتبات مقدسه و طلاب علوم دینیه و سایر مصارف خاص و عام اقدامات مجدانه را شروع نموده و امید است با توجه به معضلات و مشکلات بهترین نتایج مطلوبه حاصل گردد.
با تصویب بعضی از قوانین از جمله در مورد محاکمه آمریکایی ها که نوعی تجدید کاپیتولاسیون بود روحانیت ایران به زعامت مرحوم آیت الله العظمی آیت الله خمینی قدس سره الشریف قیام نمود آقای خاکباز از موقعیت استفاده و در تهران شروع به فعالیت و اقداماتی علیه قانون فروش موقوفات و قانون اصلاحات ارضی نمود و برای این منظور با عده‌ای از مالکین نقاط مختلف مملکت تماس و هسته مرکزی این مخالفت را بنا نهاد.
روز به روز بر تعداد جمعیت در تهران افزوده می‌شد به طوری که در حدود متجاوز از دویست نفر از بانوان صاحب املاک مزروعی به جمعیت پیوستند. خانم‌ها برای احقاق حق به روحانیت متوسل و در تهران از آیات عظام مرحومین آقای حاج سید احمد خوانساری و آقای حاج سید محمد بهبهانی استمداد می‌نمودند.
در روز اول تجمع در منزل مرحوم آیت الله العظمی آقای بهبهانی تعداد بانوان بیش از پانزده نفر نبود که اکثرا از خانواده محسنی بودند و روزی که آقای علم نخست وزیر وقت به اتفاق آقای سرهنگ مولوی رئیس سازمان امنیت تهران به منزل مرحوم آقای بهبهانی آمدن بانوان صاحب اراضی مزروعی حاضر در کوچه جلو منزل آقای بهبهانی حدود سیصد نفر بودند که با نهایت شدت به آقای علم اعتراض و جملاتی تند و بدگویی نسبت به دولت و نحوه عمل دولت با کمال صراحت ابراز داشتند. جمعیت در منزل آقای بهبهانی رو به فزونی می‌رفت و در یکی از روزها که عده‌ای آقایان علما و طلاب نیز حضور داشتند جمعیت به طرف منزل آیت الله العظمی آقای حاج سید احمد خوانساری به حرکت درآمدند.
مرحوم آیت الله العظمی خوانساری وعده فرمودند که کمال مساعدت و همراهی را مبذول و شروع به اقدام خواهند نمود. سپس جمعیت که تعداد زیادی از دانشجویان و مردم دیگر به آنها پیوستند برای تجمع در مسجد سید عزیزالله روانه مسجد گردیدند ولی در این بین تعداد زیادی سرباز مسلح به بازار آمده و مردم را مرعوب و متفرق نمودند. جلسه بعدی که از مالکین دعوت به عمل آمد محل تجمع آقایان مالکین منزل آقای خاکباز معین و قرار بود پس از شروع راهپیمایی آقایان، بانوان مالک نیز در خیابان تجمع و به ایشان پیوسته و به اتفاق راهپیمایی را ادامه دهند. مامورین سازمان امنیت به منزل آقای خاکباز آمدند آقای سرهنگ مولوی رئیس سازمان امنیت تهران برای حاضرین بیاناتی ایراد که مواجهه با سخنان تند چند نفر از مالکین خصوصا مرحوم آصف کردستانی قاضی جوان و شجاع گردید و در نتیجه شش نفر از آنها را بردند که پس از دو سه ساعت مراجعت نمودند ولی از حرکت و ادامه فعالیت مالکین جلوگیری شد.
با توجه به اینکه آقای خاکباز از خاندان روحانیت و به روحانیت وابسته بود دولت این تصور بلکه یقین داشت که محرک اصلی این فعالیت‌ آقای خاکباز به کمک سه چهار نفر از دوستان مالک خود می‌باشد. لهذا صلاح دید که ایشان را از رفقای خود جدا کند تا جلوی تحریکات و فعالیت تا حدی گرفته شود آقای ارسنجابی وزیر کشاورزی وقت با ایشان در منزل یکی از آقایانی که با آقای خاکباز سوابق دوستی داشته است با حضور آقای تولیت ملاقات و به آقای خاکباز پیشنهاد می‌نماید که شما دست از فعالیت بردارید و از همکاری با سایر مالکین خودداری کنید در مقابل من دستور می‌دهم که قیمت املاک شما را مبلغی بیشتر پرداخت نمایند و به علاوه قطعه زمین از هر کدام از املاک تان بخواهید طبق قانون شق تقسیم زمین را درباره آن اجرا و زمین و آب به شما واگذار گردد و تسهیلات لازم از هر جهت فراهم شود. آقای خاکباز با تشکر از آقای ارسنجابی با کمال صراحت جواب می‌دهد که نمی‌توانم از دوستان و همراهان جدا شوم و این عمل را برخلاف اصول اخلاقی و انسانی بیان می‌کنند. با این جواب از قیمت بیشتر و واگذاری زمین صرفنظر می‌نماید و دوستان خود تا آخرین قدم همکاری نمودند با توجه به استبداد و خودکامگی شاه اقدامات مالکین به جایی نرسید و تسلیم سرنوشت شدند. داشتن املاک مزروعی و دهات موجب بود که افراد خانواده بیشتر در نزدیکی علاقه جات و املاک خود متوطن باشند پس از اجرای قانون اصلاحات ارضی و فروش املاک و موقوفات افراد خانواده دست از وطن مالوف شسته و دل از دیار خود کنده و به اطراف و اکناف مهاجرت نموده‌اند. اکنون تعداد زیادی از اولاد و احفاد مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی که اکثر جوانان آنها دارای تحصیلات عالیه می‌باشند در تهران و چند شهر دیگر ایران و سایر ممالک عالم پراکنده شده اند.
چنانچه در مقدمه وعده داده شده بود مختصری از احوال و حالات خاندان محسنی پس از وفات مرحوم آیت‌الله‌العظمی آقای حاج آقا محسن اراکی به رشته تحریر درآمد امید است این کتاب که تا حدی شرح حال گذشتگان خاندان و اوضاع و احوال خانواده را در دو قرن اخیر شامل می‌باشد مورد استفاده بازماندگان از این خاندان قرار گیرد. در خاتمه از درگاه خداوند متعال برای همه گذشتگان خاندان طلب رحمت و مغفرت و برای افراد خاندان در حال حیات سلامت و سعادت مسئلت نموده و امید است همگان از حسن عاقبت برخوردار شوند.

علی اکبر خاکباز